وقتی که بارون میزنه ...

-آهنگ پیشنهادی (+) 

 

 

-این شبها که تکرار داستان یک شهر رو نشون میده که مال 12سال پیش هست و هنوز موضوعاش تازه تازه ست ،یکدفعه به خودت میایی میبینی چقدر اصغر فرهادی به این کشور به این جامعه به این فرهنگ خدمت کرده ، چقد مدیونشیم!... 

 

 

-گاهی به گمنامی فکر میکنم گاهی به شهرت ، 

به محبوبیت و ثروت و شهرتی که بازیگرا دارن به بهای اینها اذیت میشن وقتی همه بهشون زل میزنن نگاهشون میکنن ازادی عمل رو ازشون میگیرن نمیتونن حتی یه حراجی ساده برن یا تو کوچه پس کوچه ها بچرخن ...وقتی همه میخوان باهاشون عکس بندازن یا حتی به اون نظرسنجی ای که توی انگلیس شده بود که از هر10نفر دختر انگلیسی فقط 1نفرشون دلشون میخواست جای کیت باشن ... 

ولی خب اینروزها که مریم شفیع-ی توی زندانه به علت صفحه ی سیاســـــ ی توی فیس بوک میفهمم شاید اگر معروف تر بود یک ادم سیاسـ ی معروف بود شاید حقوق بشر  ,دکوری هم کمی پیگیر حال او و تمام زندانیای سیاسی گمنام بود:(  

 

 

-دیروز کسی در تفسیری نوشته بود مولوی میگوید وقتی قیامت است که پنهانی ها همه اشکار شوند،بر فرض مثال فکر کنید همه ی پنهانی های ادم ها رو شود ان وقت هیچ کس توان زیستن ندارد و این خود به معنای قیامت است...یاد ستار العیوب میافتم ...جز بزرگترین صفت ها...

  

-ادم ها از سن 30و خرده ای به بعد یاد زندگی های نزیسته شان میافتند همین میشود که خیلی ها استعفا میدهند،طلاق میگیرند ...مهاجرت میکنند...کاش زندگی نزیسته مان را به موقع به دادش برسیم...

 

معرفی پست مورد پسند(+)

نظرات 2 + ارسال نظر
پرتو یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:23 ب.ظ http://par2.blogsky.com/

ندیدم داستان یک شهر... شاید هم دیدم فراموش کردم...


*
دقیقا

*

اقاقیا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام ... خُب من تو این سن حسرت روزهایی که گذشت رو می خورم ... زود بزرگ شدم یعنی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد