اعتقادات!

خیلی وقت بود آدم, خشکه مقدسی رو ندیده بودم،یا اگر دیده بودم تا به این حد توی چشمم نرفته بود،امروز خیلی اتفاقی متوجه شدم کلاس مهندسی ذهن داره برگزار میشه در نزدیکی خونه مون،قبلا اسمش رو شنیده بودم و دریک جای معتبر قصد داشتم که برم که جور نشده بود، امروز ساعت 3رفتم، مدرس یک خانمی بود که نمیدونم مدرکش دقیقا چی هست و ازکجا این مدرک رو گرفته البته یک اشاره ای کرد که تا سطح 3حوزه خونده ،مانع حضور اقایان سرکلاس بود و خیلی هم تاکید داشت صداش اگر ضبط میشه سریع پاک بشه و جنس مذکری نشنوه نوار رو،  

چندباری به طور جدی باهم کنتاکت داشتیم به طوری که مدرسش تا اخر جلسه دیگه هیچ مثالی نزد،و اخر جلسه هم در برابر سوال من که این کلاس ها چند جلسه هست؟ بهم نگاه نکرد و فقط گفت 12تا ...یعنی در این حد که چشم دیدن هم رو نداریم ! 

 

چندقسمت از حرفهاش رو که در برابرش جبهه گرفتم رو میگم: 

-خانمه  : چرا تو این جامعه بعضیا هی فقط غر میزنن ،ولی بقیه دارن به راحتی زندگی میکنن و وضعیت اقتصادی و تجارتی خوبی هم دارند.. پس بستگی به فرد داره ! 

 -من : همه چیزو نمیشه اینطوری درنظر گرفت ،برروی ادم ها شرایط اقتصادی ،اجتماعی،سیاسی،فرهنگی و...تاثیر گذار هست ... 

....... 

 

-خانمه :من متاسفم بابت فیلم های غیر ایرانی و ضد ایرانی که ساخته میشه از جمله فیلم جدایی نادر از سیمین ... 

 

-خانمه :یکی از فامیل های ما دم مدرسه ها که میشه انفاق میکنه خیلی زیاد هم کلی لوازم التحریر و کیف و اینها میخره ،ولی نماز نمیخونه ، این عملش فقط در این دنیا باقی میمونه و این انفاق سودی براش تو اون دنیا نداره! 

 

من:ما کلا در مقام قضاوت نیستیم،شما از کجا میدونید اون نماز نمیخونه ؟ درثانی شما از کجا میدونید اون انفاقش براش تو اون دنیا تاثیر نداره؟! 

خانمه:خب خدا خوش گفته !! 

 

بحث ها خیلی شدیدتر از این چندنوشته بود امروز به شدت اعصابم خورد شد در برابر این حرفها اولش قصد داشتم به خاطر اینکه هی روی اعصابش باشم ،همه ی جلسات رو برم ،ولی الان فکر میکنم ادامه ندادنش حداقل به نفع خودم هست!  

 

 

 

 

 

مطلب زیر نوشته ی خانم ستاره عظیمی ست در فیس بوک : 

زندگی این طور که من میفهمم رفتن به سمت ابهام بیشتر است، به گذشته که نگاه میکنم در تعجب می مانم که چرا هر آنچه آنقدر روزی به نظرم بدیهی و روشن میرسید امروز مبهم و ناشفاف است. راستش را بخواهید دبستان که بودم تعجب میکردم چرا بعضی میگویند خدا و روز قیامت نیست، حضور جن و پری از بدیهیات زندگی من بود، حالا اما هر آنچه را هم که خود زیسته ام و شاید زمانی به یاوه فکر میکردم خوب و بدش را، راست و دروغش را هم میدانم، نمیدانم. سالهای پیش رو با این روندی که پیش میرود سالهای خطرناکی است تا آنجا که فکر میکنم مثلا آلزایمر یک بیماری فیزیولوژیستی نیست، راه منطقی است برای انکار هر آنچه زیسته ایم اما می فهمیم که نمی فهمیمشان. 
 
 
*خبر نوشته شده در پست قبل به نقل از صدای امریـــــــ کا بود که گفته شد با رفع حصر موافقت شده ست !به اشتباه گفتم رادیو فــــــ ردا 
 
*ترجمه ی عکس:قبل از اینکه در مورد دیگران قضاوت کنی،مطمئن شو که دستان خودت پاک است!
نظرات 2 + ارسال نظر
نی نی پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ

منم به شدت از اینجور افکار اعصابم میریزه به هم....

شبنم جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ

خوشجالم که به جای تو سر اون کلاس نبودم
سارای طفلکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد