--این 3روز اخیر،هرروز به ساعات متوالی ،سردرد داشتم،هی مسکن میخوردم و مجددا ...خیلی آزاردهنده شده این سردردها و بدتر اینکه با خوردن این مسکن ها ،توانی برای بیدار موندن اونطوری که دلم میخواد ندارم! هی در حالت گیجی به سر میبرم:(
اینو گفتم که بدونم آیا کسی هست که برای میگرن ،راه حلی داشته باشه به جز مسکن و...!
-آخرین تصویری که از دختردایی بابام توی ذهنم بود متعلق بود به مشهد و حدود 12سال پیش یا همین حدودها! هیچ وقت یادم نیست دیده باشمش! فقط یادم هست شنیده بودم که دکتر است و بعد ارتوپدی که رشته ای تقریبا مردانه ست را به سختی دنبال میکند،تا انجایی که شنیده بودم میگفتن مریضهایش ورزشکارانی هستند با عضلاتی پیچیده و سنگین و کار درمان سخت است برای دخترک توی ذهنم!
داشتم میگفتم توی عکسهای خانه ی پدری اش موهای بلند داشت و مشکی و فر ،دخترکی که جذاب بود و میخندید و همه ش توی ذهنم 20و خرده ای سال مانده بود،بعد شنیدم ازدواج کرده و پسرکش به دنیا امده!
امروز همینطوری داشتم توی فیس بوک چرخ میخوردم که رسیدم به پیجش! دخترک ،زنی بالغ و انگار 40ساله بود شاید هم بیشتر ،پسرکش بزرگ شده بود انگار 12تا 13ساله! همه ش هیچ ، موهایش کوتاه , کوتاه بود ! شبیه ی خواهر پدرش !عمه ش !
موهایش قشنگ نبود ،دخترک لبخند زده بود ولی به نظرم شاد نبود ...
-فایل مقاله رو جمع و جور میکنم ،سخت بود و بدتر اینکه فکرش خیلی خیلی بیشتر از خودش بود! و من هم چون وقتی از یک چیزی میترسم بیشتر ازش فرار میکنم و هی میاندازمش عقب های ذهنم،درنتیجه فرسایشش میماند! خسته م میکند!
امیدوارم که دیگر نیاز به ادیت مجدد نباشد(اینجا که رسیدید بی زحمت یک آمین هم بگویید.)
س چندروزیست افتاده ست به اینکه بیا برای دکترا بخوانیم!! س همان کسی است که دوسال پیش شدیدا مخالف بود با دکترا خواندن،حالا امسال که من هم به جرگه ش پیوسته ام ،میگوید بیا دکترا بخوانیم!
مشکلات و بدبختی هایش را در دورنمای 5ساله ترسیم میکنم و میشمرم و خوشحالم اینبار تصمیمم برای شرکت نکردنم جدی است!
-برای م که یک زمانی عزیز بود برایم! چندوقتی است هست توی فیس بوک،دوباره انگار بعدازمدتها پرکار شده توی فیس بوک ... اما انگار به من مربوط نیست،نباید باشد ...
-برای ح که هنوز تکلیفم نه با خودم نه با خودش مشخص نیست و تصمیم او نیز با خودش ...
-برای ن ،خوشحالم برای خبری که امروز داد!
-برای ف ،که امیدوارم فردا خستگی درکند!
مهر زود تمام شد ،به قول یکی ،ما زیادی مهر را پاییز را عاشقانه ترسیم کرده ایم!
سلام
بجای مسکن همیشه شربت عسل بنوش یا روغن زیتون بودار
آهان ،مرسی برای میگرن درمانی ندارید؟
خیلی بده تصویر یکی تو ذهنت به هم بریزه!
میگرن سردردعصبی است یعنی وضعیتی نیست که نشسته ای بلندبشی سرگیج بخورد
وضعیتی نشانه کم خونی است باید کباب برگ گوشت گوسفندیعنی اگر ۲۰گرم گوشت میخوری کباب کنی وآب پزنکنی سرخ نکنی - جگر - کره وروغن محلی که ازشیرتهیه شده باشد - تخم مرغ - شب ها شیرمحلی باخرما اینها ویتامین ب ۱۲دارند ودرمان کم خونی هستند صبح شیره انگور هم خوب است شربت کن بنوش
-------------------------
اما برای میگرن من خودم میگرن شدید داشتم هرچی دارودرمانی کردم خوب نشد چون مربوط به اعصاب است
یک روز دیدم امام رضا فرموده روغن زیتون بودار یشدالعصب است تقویت کننده اعصاب است مرتب روزی یکی دوتاقاشق نوشیدم یا صبح با نان خوردم خوب شد ریشه کن شد
البته باید شیرینی قنادی واش رشته وقندوشکرکه الکن بدن را زیادمیکنند یا چای نخوری اینها روغن زیتون را خنثی میکنند
تجربه کن ضرروهزینه ندارد انشاءالله خوب میشوی
چون سیاسی وروی خبرها حساس هستی استرس بخودت وارد میکنی بعنوان یک برادر ازت خواهش میکنم مرتب روغن زیتون بخور مرتب شربت عسل بخور مرتب مویز (کشمش سیاه درشت بخصوص تخمه دارش را بخور)مرتب با غذا پیاز خام بخور اینها اعصاب را تقویت میکند ومانع استرس میشه
بعنوان یک همفکر برای من عزیزهستید بخاطرهمین گفتم که مراقب خودت باشی اول ایمنی بعد کار وسیاست ورزی انشاءالله
ممنون ،چشم
بازم مرسی
دیروز اخبار ساعت ۱۴یک پزشک متخصص گفت هیچ مسکنی نیست که به کلیه ها اسیب نزند
ترا خدا مسکن نخور
وقتی فرقه مصباحیه (اعم از انجمن حجتیه و القاعده ووهابی ها)جهادنکاح اعلام میکنند وبهائی ها درایران انرا اعلام میکنند نسلشون زیادبشه تا ما را بکشند
تعجب نکن من قسمت میدهم سالم بمونی کم نشویم