روزی از آن خود...

سه شنبه صبح حالم خوب نبود یکجوری باید خودم رو خوب میکردم رفتم میدون ولیعصر و بعدش سوار بی ارتی شدم رفتم تجریش ،فرصت کوتاهی توی امامزاده بودم و بعدش توی سرما ،هی هــــــا کردم و راه رفتم رفتم توی بازار تجریش کلی میوه ی خوشرنگ و ترشی های متنوع دیدم ،کلی لواشک های ترش و قرمززز ،فقط نگاه کردم دلم خریدن خوردن نمیخواست دلم رنگ میخواست شور زندگی میخواست ...برگشتنه رفتم ونک یک دسته گل نرگس گرفتم برای خودم! بوش عالیییییی... 

 

 

دیروز هم رفتم یک لاک سرخابی گرفتم سرخابی جیغ ! حتی اگر نزنمش باز بارنگش حال میکنم و حالم رو جا میاره،دیروز بارون میامد باید جایی میرفتم با مترو رفتم ،قبلش پیاده روی کردم رنگ های سبز و زرد و نارنجی ،واقعا راسته که میگن پادشاه فصل ها!  

من آدم هرروزه ی مترو و شلوغی و ازدحام و راه طولانی نیستم ! باید گهگاهی برم که هم سرگیجه نگیرم هم زده نشم ازش! همش فکرمیکنم مترو جای خوبیه برای فیلم ساختن برای مستند ساختن ،اینکه از پله هایش وارد میشم بعد کلاه و شال بافتنیم رو به مرور درمیارم پالتومو دستم میگیرم سوار پله برقی میشم به ادم ها نگاه میکنم و نمیکنم ،بلیط میخرم یا شارژ میکنم صبر میکنم تا قطار بیاد میرم تو جای نشستن نیست و هست و...وفروشنده هایی از زن و مرد و دخترو پسرو بچه که لحظه ای امون نمیدن از بس که جنسهاشون رو نشون میدن و بعد فکرمیکنم چه کار خوبی که دیگه گیر نمیدن به فروشنده های مترو و باهاشون کنار اومدن چه خوب که نگهبان زن نداریم توی مترو ها ...  

بعد حتی یکجای کار وقتی حراست مترو با یک دختر و پدر بحثشان میشود میروم که جدا کنم که آرام کنم که نمیشود ... 

برگشتنه چندتا چیز خریدم و بعد فکرکردم عاشق این چیزهای کوچیکم عاشق همین نون باگت و هدیه گرفتن برای دوست هام...عاشق همین پیاده روی توی هوای سرد با بارون و برف بدون چتر،عاشق اینکه ماشینها وقتی پیاده ای رو میبینن سرعتشون رو کم میکنن که نپاشن روی تمام لباس های عابرین پیاده ،اینکه شیرینی فروشی ای کلی شیرینی یزدی رو خیرات گذاشته پشت مغازه ش ... 

اینکه 5شنبه باشد و روز از آن خودٍ ت 

اینکه بشینی کلی عکس ادم های ناشناس رو ببینی توی فیس بوک و بعدا بفهمی چرا اینقدر از دیدن و سیو کردن عکسها لذت میبری به خاطر اینکه انگار به جای این ادمها یا همراه این ادمها رفتی سفر،برف بازی کردی ،پارتی بودی ،ارایش کردی ،عروسی و مهمانی رفته ای ،توی چادر خوابیده ای ،خارج رفته ای ،بازی کرده ای ،کویر رفته ای ،خاک بازی کرده ای ،غذاها خورده ای ،کیک ها پخته ای ،بچه ها دیده ای ،دهه 50ها و 60ها و 70ای ها را گشته ای ،بزرگ شده ای ،کوتاه کرده ای ،وارد طبقه ی پولدار و متوسط و معمولی شده ای ،وارد جمع لیبرال ها و مذهبیون و روشنفکران ،وارد گروههای هنری شده ای ،عشق کردی ،ناخورده ها خوردی! نادیده ها دیدی... 

  

*آدم باید تنها زندگی کردن،تنها لذت بردن را بلد باشد واگرنه هرگز زندگی جمعی خوبی هم نخواهد داشت...

 

*ماندلای عزیز و صبور ،درگذشت ...آدمی که دنیا تا ابدالدهر روحش را کم میاورد ... 

  

 

*16اذر روز دانشجوست ...و امسال حتما سال بهتری خواهد بود از جهت برگزاری برنامه های دانشجویی آنهم از صدقه سری دولت جدید .. 

*25 آذر ،روز هوای پاک باشد ان شاا...روزی که در شهرهای بزرگ قرار بر استفاده از وسایل عمومی است ...فقط وسایل عمومی... 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنم یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:16 ب.ظ

کلی واست نوشتم!
همش پاک شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد