...

درحال حاضر صدای دعوای بچه و مادر همسایه میاید ،من هم تنهایی با لیوان چای نشسته م و یک عدد بیسکوییت ساقه طلایی که یک رویه ی کاکائویی دارد کنارش هست ،دارم فکرمیکنم این عیدی بلکه یک کدبانوگری درارم از خودم و مثلا یک بیسکوییت فرنگی درست کنم، خب من از این تصمیمات زیاد دارم... ؛

دارم آهنگ علی زیبایی رو گوش میدم "به جای هرکسی بجات میمیرم ..." حیف که اینجا خانواده رد میشه واگرنه یک فحشی میدادم به شاعر و نویسنده و...آهان مگه مردی اینطوری هم پیدا میشود؟ خب بگذریم ،شیر آب گرم ظرفشویی خراب شده ست و هرز شده درنتیجه از مبدا بستیم ،ظرف شستن زیر اب سرد بدجور ناجور است ،آدم تا مغز استخوانش یخ میزند...یاد قدیم ها میافتم که میگویند توی حوض توی حیاط ها ظرف میشستند انهم با این اب سرد ،تازه صبح ها بلند میشدند وضو هم با این اب میگرفتند، به خودم فکرمیکنم که من صبح ها حتی چشمم را باز نمیکنم فقط گوله میشوم زیر پتو و حتی حاضر نیستم با خاک تیمم کنم چه برسد بروم وضو هم بگیرم با اب گرم حتی...چرا ما ادم ها اینطوری شده ایم؟؟ اسمش چیست؟ تنبلی است؟ با عرض معذرت گشادی است؟ یلخی زندگی کردن است؟ افسردگی است؟؟...چه مرگمان هست ،جدی؟؟


ما کلا تو کار امضا کردنیم،امضا میکنیم مریم شفیعی ،دختر بیگناه که فقط تو پیج فیس بوکش مطلب سیاسی شیر میکرد و حالا 7سال زندانی برایش بریده ند،رایشان را تغییر دهند و ازادش کنند ! امضا میکنیم رییس جمهور فکری به حال الودگی هوا کند! امضا میکنیم 5سرباز بی گناه ازاد شوند از دست این جید العیش! امضا میکنیم رفع حصر صورت بگیرد! امضا میکنیم فرزان اطهری از زندان دبی آزاد شود ! 

قبلا اینهمه امضاهایمان مهم نبود،حالا هست؟؟؟ 

شاید این امضاها فقط گواهیه این باشد که ما هستیـــــــــم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد