این چندروز...

بعد از چندروز دیشب یادم افتاد که چندروزه اصلا نه به ایمیل هام سرزدم نه به عادته قدیمیم خوندن وبلاگها...بعداز چندسال این عادت هرروزه رو داشتن و بعد به ناگهان نداشتن(اونم به این دلیل که اخیرا فقط با گوشی میام اونم فقط فیس بوک سرمیزنم حداقل جاهای ممکن)، و این قضیه چیزی رو ثابت نمیکنه به جز اینکه ادمیزاد به همه چیز عادت میکنه به همه چی! و این مطلق بودن قضیه رو ترسناک میکنه؛


امشب به قصد ایمیل برگه ی اسکن شده ای امدم توی کامپیوتر،تا همینطوری صفحه باز بشه رفتم تو بلاگ اسکای دیدم اوه چقدر وبلاگ اپ شده,یکی دوتاشو باز کردم ...به رسم معمول هم همینطوری چرخیدم توی اخرین اهنگهای دانلودشده.. 

دیدم باران جانم،چندروزیست پسرعمه ش توی کما رفته و من اصلا نفهمیدم...(اینها دوستای مجازیه هستند که بیشتر از خیلی ها بهم نزدیکند و کامل درجریان جزییات زندگیه هم هستیم؛ و وبلاگ بهترین مکان برای دوستی های عمیق از پی خواندنهای متوالی و عمیق)...همزمان عصار میخونه یکی از ما دونفر باز داره به اون یکی دروغ میگه...

نظرات 1 + ارسال نظر
پیمان دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:13 ق.ظ http://2night.blogsky.com

دقیق وعمیق
زیباست . . .

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد