یکوقت هایی که ادم حالش روبراه نیست خودش را وصل میکند به تاریخ ها به روزها به اتفاقات ؛ مثلا میگوید از فلان روز طبق برنامه پیش میروم! مثلا بعد از امدن و رفتن مهمان ها! بعد از دیدن فلان دوست و یا بعد از فلان امتحان ...
حالا من خودم را وصل کرده ام به تاریخی که قرار است قفسه ی چوبی ای که هفته ی پیش سفارش دادیم را بیاورند و هی انها به تاخیر میاندازند و امروز و فردا میکنند!
نمیدانند اینجا یک نفر منتظر است حالش خوب شود!
و حالش وصل است به قفسه ای که قرار است بهم ریختگی اتاق را کمی مثل بهم ریختگی خودش سامان دهد!
بیاورید ان قفسه ی لعنتی را!
نمیدانم برایتان پیش امده است یا نه! اینکه تولد کسی را زودتر از هرکسی به محض اینکه عقربه ها ساعت ۱۲شب را رد میکنند تبریک گویید! و طرف هیچ وقت تبریک شما به دستش نرسد! یا تبریکتان را نخواند! یا خلاصه یکجوری متوجه نشود!
همچین چیز جالبی نیست! درد دارد فقط! خیلی هم.
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد ...بیدار باش .
من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم ...
دو سالی چنین حسی را نسبت به یکی که هیچ ارتباطی باهاش دیگه نداشتم داشتم ... درد داشت فقط !
راستی یادم رفت بگم میلت نیامد ... آهنگ ها ...
؟؟!!!!!!! چرااااااااااااااااااااااا
به جی میلم دادی ؟
نه مامانی نمیدونم یاهو فکرکنم همونی که بهم دادی دیگه
اگه دقت کرده باشین،وقتیم همون زمانه معلومه میرسه،ولی نمیدونم چرا باز هی کاراتو عقب میندازی.واسه من چنبار پیش اومده
.
ولی شاید شما منضبط تر از ای حرفا باشین...
نمیدونم ولی هنوز اون قفسه های ما نرسیده:(