اینجا ...

*یک شب هایی آدم نوشتنش نمیاید بعد یک وبلاگی ،مطلبی ،اهنگی میشود بهانه ی شروع به نوشتنش! 

 

این نوشته را پیشنهاد میکنم! 

 

*امروز با دخترک که هیچ وقت همدیگه رو توی دانشگاه به صورت آشنا و دوست ندیده بودیم ،قرار گذاشتیم ، امروز هی حرف میزدیم و غیبت کردیم و از ادم های اشنا و غریبه گفتیم ،یکجای حرف آهنگ خواهران غریب پخش شد،یکجای حرف اسم یک نفری آمد که مثل بقیه فقط حرفش را نزدیم ،یک نفر که او با صمیمیت ازش یاد میکرد و من باید تظاهر میکردم به ندانستن،به عادی بودن ،به آشنای معمولی بودن ...  

 

بعدش فکر کردم خدا چقدر خسرو شکیبایی را دوست دارد که هی یادشان میافتیم 5شنبه ها و جمعه ها بیشتر...یادهمه ی رفتگان ...

 

خدا میداند یک لحظه هایی آدم جااان میکند... 

 

*یک وقت هایی گمان میکنم مازوخیست دارم یک خودازاری مثلا اینکه میروم نحوه ی تصادف جدی جاده ی تهران -قم را میخوانم،یا هنوز که هنوز است میروم توی صفحه ی فیس بوک همان 3کوهنورد که در برگشت گم شدند و ...میروم صفحه ی دلتنگی های خواهر آیدین بزرگی ،یا صفحه ی پدر پویا کیوان ،یا امروز دیدم یک پیجی را که یک دختری هی با عکس مجتبی جراحی عکس گذاشته بود یکی پرسیده بود توی کامنتها ،نسبتی داشتید با این آقا؟ دخترک نوشته بود قرار بود بعد از آمدنش از کوه رسمی شویم ... 

بعد خدا میداند چه حالی شدم :(( 

 

*امروز باز دیدم وقتی که خانه نبوده ام در آن تایم ،صفحه ی فیس بوکم از طرف من مطلبی شیر کرده ،یکبار اینطور شده بود و تنها پسوورد رو عوض کردم ولی امروز باز شده بود ،فکر کنم باید مدتی دی اکتیو کنم ... 

 

*خیلی سخته فکر کنی تو مانده ای آدم های اطرافت هی زندگی میکنند ،تو هی نگاه میکنی آنها هی پله پله میروند ،هی تماشا میکنی و آنها ... 

گاهی میافتم به اینکه نکند توهم دارم؟؟! 

 

*دیروز خانه ی سینما بازگشایی شد! یکی نوشته بود تاریخ یادش میماند کی درش را بست و کی بازکرد؟ یکی خانه ی موسوِیـــــ را نشان داده بود و گفته بود سرگذشت یک ملت ... 

بین تمامی عکسهای دیروز رضا کیانیان را بیشتر دوست داشتم میخندید و دستش را به علامت v بالا گرفته بود... 

 

*میخوام از کارای دستی و شما بخوانید هنری (!) خودم عکس بذارم بعد هی حسش نیست ...حالا امدم بگویم به شما بلکه توی رودربایستی قرار بگیرم! 

 

 

*از شهریور هیچ وقت خوشم نیومده ،حتی از متولدینش هم خیلی خوشم نمیاید البته ممکن است یکروزی نقض شود این موضوع !خلاصه نه از شهریور شمسی اش خوشم میاید نه از آن سپتامبر لعنتی که هی آدم ها را دور کرد و کند برد آنور دنیا! 

هرچند آدم مهر هم نیستم ،مهر به قرارهای عاشقانه ش باشد خب طبق معمول کمش داریم ،خیلی هم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد