عید

عیدتون پیشاپیش مبارک 

امروز چقدر شبیه عصرهای جمعه بود... 

 

 

ایشاا...از همه جهت سال ۹۲ از سال۹۱بهتر باشه ! 

 

التماس دعا

قبل از عید

امدم امشب بنویسم خیلی وقت است دستم به نوشتن نمیرود منی که گاهی روزی چندبار آپ میکردم! 

دیگر مثل همیشه وبگذر رو نگاه نمیکنم ! دیگر آی پی کامپیوترها برام فرقی نمیکنه! 

ادم ها میان و میرن و من جلوی رفت و امدشون رو نمیگیرم ! 

 

امشب امدم بنویسم چندروز است صبح هایم به خرید و گشتن توی خیابون ها و ادمها میگذره ! خوشم میاد ته مانده ی ذوقی برای عید برای مردم مانده است ! 

امدم بنویسم از وقتی وی-پی -ان ها خراب شده اند کم کم تمایلم برای فیس-بوک رفتن رو از دست دادم! و این برای من دستاورد بزرگی بود -منی که این اواخر دیوانه وار وقت صرفش میکردم! 

 

امسال لحظات سخت زیادی داشت و بارها اشکم رو دراورد! ولی خیلی دستاوردهای درونی برای خود من داشت! حقیقتا سال بزرگ تر شدن بود و از این لحاظ خداروشکر! 

 

امشب امدم همینها رو بنویسم که با آپ شدن یکی از وبلاگهای قدیمی سورپرایز شدم و دلم یکمی لرزید !همینطور هماهنگ شدن ناخوداگاه ان متن با اهنگ نمیدانم کدام وبلاگ که ابی داشت میخوند:گل من جوهر من کاش اینجا بودی! 

 

و همینطور همین الان که باز نمیدونم کدوم وب داره اهنگ نازنین مریم بی کلام پخش میشه ! 

 

 

اگر باز فرصتی بود قبل از عید آپ میکنم ...

شرح ما وقع...

یکوقتی بود که من آدمِ شب بودم یعنی از شبها لذت میبردم خیال بود گیرم توهم گاهی! مینوشتم و میخوندم و خلاصه لذتی بود برایم در شب! 

تازگی ها شب ها کمی پای نتم بعد هم میروم میخوابم! یعنی فکر نمیکنم! فکر ها را مجال آمدن و رفتن نمیدهم ... 

 

 چندوقتی هست که برنامه های طول هفته را مینویسم روی  تقویم با روز و تاریخ و اینها بعد کل هفته رو مینویسم حتی گاهی روزبه روز اضافه میکنم! این کار خوبی اش این است که هی آدم نمیگوید فلان کار یادم رفت و اینها ! از طرفی هم اینقدر سرت را شلوغ میکند که دیگر به فایده ی وجودی و ارزشی خودت توجه نمیکنی بعد کمتر در میان جملاتت میاید (که چی؟) 

بعد شب ها اینقدر که روزش کار کرده ای و رفته ای و امده ای دیگر خستگی مجالت نمیدهد و درجا میخوابی! 

اتفاقا از این سبک زندگی هم بدم نمیاد که برنامه های روزانه رو مینویسم و یکجورهایی تکلیفم با زندگی که نه ؛ ولی با روزهایم مشخص است ...  

 

روزهای که صبح کار دارم و میخوام بزنم بیرون ؛ بیدار که میشوم به جای فکر به اینکه کاش امروز تعطیل بود و کاش کلاس نداشتم و کاش ... به جایش بلند میشوم ! فکر ها مرا از پا در میاورند! به خاطر همین فهمیده ام من ادم عملی(بر مفهوم این که باید عمل کنم و یکجورهایی مخالف نظری است) هستم ! 

درنتیجه اینطوری حالم بهتر است گذشته که هیچ ! کلهم به اینده هم خیلی فکر نمیکنم! 

اینروزها هم شدیدا مشغول کارهای فارغ التحصیلی هستم و هی پله هست که بالا میروم و پایین... 

 

 

دلم تعطیلی میخواهد شدیدا ! به خاطر این موضوع هم که شده شدیدا عید رو منتظرم! 

هرچند همیشه چندروز قبل از عید رو دوست دارم تا خودش را. 

 

همینها فعلا 

 

 

ممنونم از شبنم و اقاقیا...

۱۳۹۱/۱۲/۱۵

یادم بماند 

مینویسد که یادم بماند دلٍ وامانده رو به چی سپردم! به چه رویایی خالی! 

 

برای خودم !

مترجم

کسی رو سراغ دارید ترجمه ی فارسی به انگلیسی بکنه ُقیمت خوب و منطقی هم بگه؟! 

 

اگر سراغ دارید بی زحمت ایمیلش رو برام بذارید 

 

ممنون

؟

رستاک داره میخونه و فکر میکنم واقعا عشق و عاشقی کشکه!  

و فکر میکنم عاقلانه ازدواج کردن خیلی مهمه ، وقتی پول نباشه نه از اهنگ لذت میبری نه از عشقت! نه از اینده ت نه از عید ...

 

و فکر میکنم ادم ها باید فکر کنن وقتی ازدواج میخوان بکنن اگر قراره شرایط فعلی خودشون رو بازتولید کنن دیگه ازدواج چه معنی ای میده! 

وقتی قراره همش به فکر قسط بانک باشی و گوشت و مرغ و تازگی ها لابد پسته! 

 

خیلی دلم میخواد بدونم یعنی خارجیا هم مثلا توی مسابقه ی (امریکن آیدل) بعد از حذف هر شرکت کننده میرن مینویسن تو برو به گله ت برس توی روستاهای شیکاگو! یا مثلا برو بابا آریزونایی! یا مثلا میگن مخابرات همش به نفعه نیویورکی هاست!
چرا اینطوری میکنیم ما؟! 

 

 

 

 

 

بیربط: یادم باشد که نبض دار میشوم و بعد ضایع :)(