نوشته های مشترک با فیس بوک

چندروز پیش برای بار سوم در یک ماه،مقصدمان تجریش بود،الف گفت با مترو بریم،من که بی حوصله تر از سردو گرم شدنهایش بودم،پیشنهاد تاکسی رو دادم،رفتیم ماشین پراید بود،عقب نشستیم از دور دونفر امدن،به الف گفتم خارجین،خوبه تمرین زبان میکنیم:)) (بعد از اومدن روحانی،حضور توریستها به شدت محسوسه) یکیشون جلو نشست و اون یکی هم پیش ما،وقتی در تاکسی رو بست،گفت مرسی! الف جو گیر شد حالو احوال انگلیسی کرد،اونم خوشحال،گفت تا حدودی فارسی بلدم،ولی خب انگلیسی ادامه داد که ایرلندی هست و انگلیسی و فارسی بلده تا حدودی ولی اون دوست جلوییش فرانسوی بود معلوم بود که زیادی بدعنقه،عربی بلد بود و به طور نافهومی انگلیسی،ایرلندیه کشیش بود،برای گفتگوی ادیان-یادی هم از خاتمی شد- و همکاری با کلیسا راهی ایران شده بود و کلا خوشحال بودن از بودن تو ایران،یکم رانندگی ایرانیا مورد خنده قرار گرفت ولی خب از مردم زیادی راضی بودن،از مهربونی و...راننده هم انداخت تو چمران*،خیلی خوشحال بودن که ترافیک نیست و وقتی کوهها رو از دور میدیدن کلی ذوق میکردن! و عکس پشت عکس... گفت فارسی رو تو موسسه ی دهخدا یادگرفته! از جلوی هتل استقلال که رد شدیم،فکرکردیم اسم سابقش چی بود یدفعه یادم افتاد هیلتون، گفت خیلی هتل گرونیه، خدا پدر شاه رو بیامرزه هم اون وسط یاداوری شد از طرف ما-اونها هم خندیدن-،ماشینی هم موزیک بلندی از ضبطش شنیده میشد،کمی نرسیده به پارک وی،توی ترافیک اروم ،الف که نزده همه جا امادگی رقص داره،کمی بشکن زد،ایرلندیه هم کمی حالت رقص ایرانی رو با دستاش گرفت:))،کمی بعد الف هم اون وسطه از وضعیت سیاسی کمی نالید،فرانسویه خیلی جدی وار برگشت گفت هرکشوری مشکلات خودشو داره،هیچ جا بی مشکل نیست، بنده خدا شاید فکرکرد ما جاسوسی چیزی هستیم،این وسط هم کمی پشت ترافیک،ادمهایی رد شدن که گل میفروختن،یا بچه بسته بودن به خودشون گدایی میکردن،الف بیخ گوشم گفت اینها همین الان باید اینجا باشن؟ همین الان؟
موقع پیاده شدن،الف پولشون رو حساب کرد،ایرلندیه اشنا بود با اخلاق ایرانیا به فرانسویه گفت حساب کردن پول مارو،اونم بدعنق no ای تحویل داد،دیگه الف اصرار ایرلندیه اصرار بالاخره دادن پولشون رو!

پ.ن:3بارست میرویم تجریش، به الف میگم بریم امامزاده دیگه اینبار،اون دوبارم نشده ،میگه باشه ...کمی غروبتر میشود کارمان تمام میشود،اذان شده...میگم نریم،حسش نیست...
هیچی میگه پس بذار برم نذرمو بدم و بیام و ..من هم حوصله ی پوشیدن چادرهای گل گلی را ندارم میایستم پشت میله ها زل میزنم به امامزاده ای که نمیطلبد واقعا انگار...
و از خانمی که چادر و مقنعه پوشانده و سیگار میکشد و چای میفروشد ...چای میگیرم....

ان وسط ها کسی هم سی دی میفروشد،سی دی هایی که اهنگهای نت را دانلود کرده و گذاشته ند کنار هم ...به گمانم دلکش توی خواب هایش هم نمیدید توی تجریش زمان جمهوری اسلامی صدایش اینچنین بلند پخش شود....

*من خودم به شخصه عاشق اتوبان چمرانم،بهترین و عالی ترین اتوبان از دید منه،وقتی پنجره بازه،وقتی باد میره لای موهات،وقتی اون وسط مسط ها چمن های طرح دار رو میبینیم،مسجد سبز لای درخت ها رو....تپه های عباس اباد و سرسبزی که به تو تلقین میکند تا شمال راهی نیست....

+این اهنگ رو هم اخیرا از pmc دیدم هم جدید بود هم یجورایی جالب بود،ترجیحا با موزیک ویدیوش ببینید : آهنگ فرشین،تو نباشی....دخترک توی فیلم عجیب شبیه هانیه توسلیست!

http://www.act-music.org/%D9%81%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D9%88-%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد