نمیدانم ها

دوس دارم گزیده داشته باشد مخاطب اینجایم نمیدانم شاید هم نه شاید چون برگشته م به اتاق سابقم دلم نوشتن خواسته ست چرا 5ماه قبل نخواستم بنویسم چراهوس کردم! من هوس بازم؟! دلم تنگ شده است برای ب...برای ای... برای آی ...برای ح ...برای ه برای شاید حس...برای تمام ادمیانی که الان باید فکرکنم حتی اسمشان و بودنشان یادم بیاید ...ن میگفت چه خوب که یادت رفته من چند روز پیش که از پارک لاله گذشتم یادم امد کسی بوده که گریه کرده م که حافظ با فالش واقعیت را کوبانده بود روی صورتم ...دلم میخواهد ساده برگردم سلامی بکنم جوابی بگیرم کرمی بریزم و برگردم به زندگیم...دلم برگشت میخواهد به روزهای اول پنج ماه قبل شاید نمیدانم شاید هم نه ...نذر کرده یا فکرکه بی خیال ببین و بگذر...امروز نوشتم توی دفترم گیج گیج مثل همه جزوه نویسی های مزخرفم ...چقدر عمر کرده م؟ چندوقت پیش توی تاکسی یاد کلاس های جهاد افتادم من بودم که رفتم؟ چطور ذهنم فراموش میکند؟ میخواهد نجاتم دهد؟ میخواهد به زندگیم برسم؟ من برعکس مادرم اهل شخم زدن گذشته نیستم ...اهل رهاییم کاش خانه رو میسپردند به من چند روزی هفته ای تخلیه ش میکردم از انچه اضافی ست پر از انباشتگی هست و نمیفهمم و نمیفهمند که دارد اشغال دانی بزرگ میشود مدلش را که نه ولی رنگ میکردم درودیوارش را ...باورم نمیشد باز برگشته م به پای مبل و میز و خانه و دلم هی اینور دنیا میرود این ور ...ف شاید شک کرده ص هم شاید ....نمیدانم حال ح از همه مهم تر ست شاید ...خسته م خواب نه ...صدای اب باشد پایم را بزنم توی اب سبزی باشد خنکی باشد غذای خوب باشد مادرم باشد نگرانی هایش نباشد ف و ی هم باشند با اندک مردمانی بی مزاحمت...شلوغی و سروصدا نباشد ...عروسک ها...انباری شهر...دعا تسلیم صبوری ...عدم امتحان با مرگ و درد وبی پولی... اشفته و سردگمی که باخرید رفع نمیشود امروز امامزاده خوب بود سقفش ارامش داشت کاش ساک درست بود وسایل را میچیدم خاطر جمع...

کتاب ها باید برگردند به من ...و نمیدانم دلم هوس لرزش کرده...فولکس زرد ...تابلوی ماهی ...خرید سوغاتی 50 تومانی ....دربه در دویدن پارک لاله و سلامی....پارکینگ پروانه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد