حالم خوب نیست فردا جلسه ی مسخره ای رو دارم که باید برگزارش بکنم! 

خیلی بده آدم کارشو دوس نداشته باشه و فقط به خاطر مصالح مسخره تر مثل رزومه و سابقه ی کار به یه کار بچسبه! 

بدم میاد از تمام ادمایی که فردا میان و خودشونم نمیدونن قضیه چیه! 

ادمایی که معلوم نیست روی چه حسابی اومدن توی این کار! 

دلم برف بازی میخواد 

دلم یه عشق خوب دوطرفه میخواد! 

دلم یک خیال راحت و بی دغدغه میخواد! 

 

 

دارم فکر میکنم ما از جوونیمون چی فهمیدیدم! 

به جز چندبار قرار های دوستانه در کافه های شهر! 

به جز پارک و رستوران .... 

واقعا چی؟ 

هرلحظه با یه خبر سیاسی و اقتصادی از جا کنده شدیم !  

از آلودگی هوایی که وقتی روز معمولیش هست نه هشدار نه اخطار، گویی 12 تا سیگار کشیده ایم بی انکه لب بزنیم به ان! 

 

نه عشقی نه پارتی ای نه مستی ای نه هیاهویی نه هیجانی ... نه سفری نه دورهمی های خاصی... 

چی ما رو باید به این دنیا وصل کنه؟ 

چی ما رو باید جنگجو بار بیاره؟ 

ادمایی هستیم که فقط چسبیدیم به این دنیای مجازی و تایپ کردن و استتوس های فیس بوکی! 

کم که میاریم باید زیر پامونو نگاه کنیم و قدردان شرایط باشیم! 

 

تمام روزهامون هی باید انرژی + و تلقین و تجسم بگذرونیم ! 

تمام روزهامون یا به بیتفاوتی میگذره یا به غم و ناامیدی! 

نظرات 1 + ارسال نظر
shabnam یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ

aaaaaaaaay gofti
ba in sharayet gahi sakht mishe ke adab khodesho bezane be un raho be puchi narese

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد