گاهی وقت ها خستگی و دلتنگی و ناامیدی و حس پوچی آدم رو گیم اوور میکنه! و تو میمونی و حوضت!
فردا یک لیست بلندبالایی از کارهایم نوشته بودم منتها حسش نیست ! دلم خرید میخواد! دلم یک عالمه انگیزه برای زندگی میخواد!
امروز مامان گفت خیلی سخته آدم بچه رو به دنیا بیاره ولی نتونه اونو به آرزوهاش برسونه! گفت من نتونستم شماها رو به آرزوهاتون برسونم!
آرزوی من چیه مگه؟! خیلی بده آدم ندونه آرزوش چیه!...
سلام
ممنون از حضورت
مطمین باش میدونی آرزوت چیه یک با خودت رودرواسی داری
رودروایسی؟؟
با خودم؟؟
نه والا نمیدونم
حس من این روزا شبیه حس توئه
با این تفاوت که انگار روی اتشفشانی نشسته ام که هر لحظه ممکن فوران کنه و من حتی نای تکون خوردن هم ندارم!
این که ادم بدونه چی میخواد خیلی مهمه
از این دانستن است که میشه به اطمینانی مثل اطمینان بهرام به خودش در پست قبلیت رسید!
راستی
بازیشو توی من یک مادرم دیدی؟
مرسی تیراژه جان از کامنتت
نه فیلمشو ندیدم بس که همه میگن گریه داره و ...خیلی اعصاب این فیلم ها رو ندارم
pishnahad mikonam shere jahan ra ke afaride shamluro bekhuni
bekhuni va befeahmi....
قبلتا حتما خوندم ولی الان یادم نمیاد باشه حتما
سلام مامانی ...
خوبی ؟ ... ممنونم برای کامنت و شرمنده بازم از دیشب که گفتم برام بنویسی عزیزم
دلم خیلی برات تنگ شده ... می رم کلاس ۵ شنبه ها یاد اون روز باروینی میفتم که چقدر بهم خوش گذشت البته امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشه عزیزم
در مورد متنی که نوشتی باید بگم عادت کردن به این شرایط قسمت بد ماجرا میشه ... نمی شه گفت هیچ وقت خستگی نباید باشه چون انسان کلا همیشه از شرایطش ناراضی هست ... ولی نباید بهش عادت کرد ... این حس بدی که دچارشم
مامانی
دلت برات تنگ شد سارا .. خوبی؟
ااااااااای جان امروز همش یادت بودم فردا امتحانت تموم میشه هااااااااا