همیشه دلم میخواست اگر یک روزی شنونده یا مشاور کسی شدم ؛ بیشتر از انکه میگوید دلداریش دهم و حالش را خوب کنم!
فکر میکردم این تنها راهیست که میشد دردهای کسی را از«شنیدن حرفهایی» « یا تحمل درد و رنجی روحی یا جسمی» مرهم بگذارم!
ولی خب تقریبا کمتر کسی پیدا شد که همانقدر که من به احساسات افراد و دردهای زیر حرفهایش توجه دارم او هم متقابلا چنین برای من باشد !
ولی خب من هنوز خوشحالم از اینکه گاهی حال افراد را خوب کرده ام!
* پست پایین را هم بی زحمت نگاهی بیندازید منظورم پاراگراف دومش هست!
سلام بازم من....
منم انقدی که بقیه رو درک میکنم ولی کسی نیست که منو درک کنه...
واقعا چرا اینجوریه؟