۱۳۹۲/۰۱/۳۱

گاهی شده است که بعضی از کتابها را فقط به خاطر اسمشان خریدم مثل یک جای امن! 

شاید دلم میخواست یک جای امنی توی نوشته و کتاب بود که وقتی حالت بد بود فرار میکردی به سمتش و میتوانستی پناه بگیری لابه لای خط هایش ! 

 

دلم میخواست وقتی ویران می ایی رو میخوندم لابه لای صفحه هایش درک میشدم که چقدر ویرانم! 

چقدر روزهایی داشته ام که سرگذشتی جز ویرانی روی سرم نداشته است! 

 

دلم میخواست برو ولگردی کن رفیق! کمی ارامم میکرد و حالم را چون اسمش خوب میکرد! 

 

 

امروز یادم میماند تا ابد شاید ! 

 

 

دلم میخواست میفهمیدم ... 

 

دلم میخواهد همین اهنگ بنیامین ( تو که یه کیف به روی دوشت ! من یک کوله روی پشتم ...) تا ابد بیایید زیر متن اشک های بی ربطم! 

 

...