۱) امروز یاد استادی کردم یادی که همراه با حب نبود ! عصری توی فیس-بوک دیدم این خبر را!
حقیقتا هم جا خوردم و هم بسیار ناراحت شدم که استادمان که حالا تنها یک پاراگراف از سال تولد و مرگ و مریضی اش خبر میدهد رفته است برای همیشه!
دکتر صدیق سروستانی حقیقتا استادی با تجربه ی فراوان و هم چنین درک شرایط اجتماعی بالا بود!
بعد از اینکه بازنشستگی اجباری اش کردند وب نویسی رو شروع کرد بعد هکش کردند و بعد حالا میبینم که رفته است آرام ُ بی صدا...
۲)این پاراگراف پایینی رو قبول دارم به شدت!
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند،
باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.
به چیز دیگری فکر کرد...
باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد!
(برگرفته از کتاب : من او را دوست داشتم اثر آنا گاوالدا)
۳)در راستای پاراگراف بالایی فکر میکنم باید اساسا یکبار دفن کرد خاطرات ادم هایی که باید بروند و رفتن جز ذاتشان هست! رفتنی که به معنای رفتن است نه مردن!
این جمله ها رو خیلی دوست داشتم ...