شرح حال!

دارم فکر میکنم اگر یکروز نباشم توی این خونه! چه چیزهایی ازم باقی میماند؟ 

چندتا کوبلن یادگار بچگی هایم! 

چندطرح نقشه ی فرش که البته بدون رنگ است! 

کلی کاغذکادو که نمیدونم چرا هربار که رفتم بیرون این مرض خرید کاغذکادوهای فانتزی به جانم افتاد و هی خریدم و گذاشتم طبقه ی پایین کمد!  

چندتا کار نقاشی و مونجوق روی سفال

کلی مدادرنگی و گواش و ماژیک و کتابهای رنگی کوچک و یک تعداد رنگ ویترا با یک نقاشی روی شیشه که زیادی آماتوری است! 

یک سری کتاب! و چندتقویم وسررسید که شرح حال بهبود روحیاتم هست لابد! 

یک سری خنزل پنزل و اجیل وجیل های رنگی و گوشواره و امثالهم! 

یک تعدادی لاک و تعدادی  لوازم ارایش! 

ایضا کتابهای زبان و ... 

یکسری قرص و دارو و مسکن! 

یک چهل تیکه ی ناتمام! 

یکی دوتا گلدوزی کامپیوتری تقریبا کامل شده! 

یکسری گواهی نامه و عکس و جزوه ! 

یکسری عکس و البوم که البته بیشترشان توی لپ تاپ است! والبته یک کلاسور که حرفای ذهنی ناتمامم رو بلعیده ست! و همیشه فکر میکنم که یکروزی باید باشد که بندازمش دور! نیازی نیست کسی اینهمه خشم و نفرت و ناراحتی رو بخواند! 

و البته یک جعبه ی مخصوص خودم به نام جعبه ی  شادی!:) 

و البته تعداد فانتزی و چسب ها و عکس برگردون و اینها! 

 و تعدادی هم لباس و کیف و... 

 

*فکر میکنم کاش یک جایی بود که میشد هرچی را که نمیخواهی بگذاری برای فروش! یا برای دادن به کسی که لازم دارد! آخر ادم فکر میکند نمیتوان نوشت و به در و دیوار زد که بیایید مثلا مجسمه های کوچک و نمیدانم رنگ های من را بخرید! 

 

*یک آفت کوچک رفته است نشسته است انتهای سمت راست زبانم ! یک دردی دارد که دیشب از قِبلش  نتوانستم درست بخوابم! 

ادم به چه چیزهایی که فکر نمیکند! 

 

*حالا که هرکس از خانواده ش قهر کرده امده است ثبت نام برای ریاست جمهوری! دنیایی است!!! 

 

*امروز از صبح یک حالی دارم  که هرچی مینویسم و میپرم توی نت و اهنگ گوش میکنم و همینطور برای امتحان زبان فردا میخوانم ارامم نمیکند!هیچچیز! از صبح یک حال اشفته ای دارم که نگو! 

حتی اهنگ شکوه نامجو هم بدترش کرد! 

یک حالی که نمیدانم چطور رام میشود و ارام! 

 

باران امروز عالی بود!!

نظرات 2 + ارسال نظر
اقاقیا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ق.ظ

سلام عزیزم ... هوا واقعا محشر بود امروز ...
راستی یعنی چی دیگه نباشی ! دوست نداشتم این جمله رو
دلم اون خنزل پنزل ها رو خواست تا ببینم
راستی اگه نقاشی با لاک نمی کنی لاکهارو بریز دور ! ... ریختیییییییی؟

به تو چه مامانی

تراویس دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ب.ظ http://zertopert.blogsky.com/

یه سری خاطره هم از هر آدمی میمونه که به مرور زمان رنگ میبازه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد