شرحه ...

۱)ادم یک زمانی که سنش بالاتر میرود دیگر برایش خیلی فرق نمیکند که جلویش از بقیه تعریف کنند! و مثلا به طرف مقابلش  بگویند چه چشم ها و پوست و رنگ موی زیبایی داری!  

ادم از یک سنی دیگر میرسد به یک کلیتی از خودش و همان را احتمالا با تمام نواقصش حتی ظاهری میپذیرد و رضایت نسبی دارد! 

ولی حواسمان باشد ادم ها قبلش حساسند! مخصوصا بچه ها! از سن های کودکیشان تا حدود۱۶٬۱۷ سال شاید!  یادمان باشد جلوی چشمشان روی قیافه و ظاهر و ویژگی های جسمانی یا نمیدانم حتی اسم و فامیل و محل زندگیشان هی نمانما نکنیم! یادمان باشد یک گوشه ی ذهن بچه میرود این حساسیت ! این حسرت اصلا تو بگو حسودی! یک جایی هی یادش میافتد که یک چیزهایی که انتسابی بود و خودش دخیل نبود را هی به رویش نیاورید! مسخره نکنید! ادم ها یادشان میماند! حتی اگر به ظاهرحرف سنگینی نباشد! 

۲)خیلی از ادم ها رو دیدم که کلی حسرت گذشته رو میخورن! ای کاش فلان کارو کرده بودیم و اینها! یا یک نوع دیگر کاش هیچ وقت بزرگ نشده بودیم و همیشه در پناه امن خانواده باقی میماندیم! 

  

تا یکروزی کارهای ناکرده ی گذشته و حسرتش مثل یک تیغی بود توی چشمم! یکروزی اپرا وینفیری یک برنامه ی داشت قبلنا که مهمانش میگفت: با گذشته تان کنار بیایید! ما توی گذشته هرکاری میتونستیم ٬کرده ایم! 

و بعد نشستم با خودم حساب کردم که دیدم راست میگوید! باید یکروزی ادم خودش را به خاطر گذشته ش و کارهایی که به نظر الان اشتباه میاید ببخشد!  

امیدوارم راحت باشد این گذشتن از گذشته! 

 

مشکل دومی را ولی نداشتم ٬بزرگ شدن با هرگونه دردسری که داشته باشد و مسئولیتی که روی دوشش باشد باز بهتر است از کوچک ماندن! این ازادی نسبی اش را به عالمی نفروشم!! 

 

۳)ادم یک روزی ۵۰سالش میشود چه کارهایی که دلش بخواهد کرده باشد چه نکرده باشه! متغیر زمانش یکسان است! یاداوری برای خودم! 

 

۴)خواهرم توی فیس- بوک یکبار نوشته بود: ادم ها عکس می اندازن که جوانیشان به دست هیچ کس نیفتد! 

 

۵)شازده کوچولو میگفت : عددها ورقم ها مال ادم بزرگ هاست! اصل جمله ش رو گشتم که بذارم ولی پیدا نکردم! 

یاداوری برای خودم که زیادی گاهی به عددها فکر میکنم به سن به شناسنامه و عددش!   

۶) مطلب محیط زیستی :یکجایی که اشغالهایتان رو میریزید ٬کمی بالاتر یا پایین ترش یک پلاستیک بگذارید که مخصوص کاغذهایتان باشد! بیزحمت البته! که قاطی باقی اشغال ها نشود

 

۷)مجددا مطلب محیط زیستی:هروقت خواستید خرید کنید اگر باخودتان پلاستیک یا پاکت ..داشتید٬ دیگرپلاستیک جدید نگیرید! 

  اگر هرروز هرکداممان یک بارهم شده یک پلاستیک کمتر استفاده کنیم ! کلی طبیعت دعاگویمان میشود!! 

  

۸) کاش میشد یک دستگاهی ساخت که بوها را حفظ کرد! بوی گل ها را !عطرها ! 

دلم بوی گل محمدی را میخواهدد ! بوی دیوانه کننده ش در نیاسر و...

 

 نوشتن بعضی مطالب به مثابه ی رهایی است مثل زمانی که اشغال خانه را ادم میاندازد توی سطل زباله و تمام! 

نظرات 5 + ارسال نظر
اقاقیا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:02 ب.ظ

هرگز نتونستم به خاطر اشتباهات گذشته م خودمو ببخشم

اشتباه میکنی
تف به روت که گوشیت رو روشن نکردی

شبنم جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ

1 الان مثلا خواستی بگی سنت بالا رفته! پیز شدی ننه

2خوش به حال بقیه!من نمیتونم با آیندم کنار بیام اونوقت بقیه حسرت گذشترو میخورن

3...

4بعد یه مدتی میخواستم برم فیس و بنویسم یه چیزی ذهنمو قلقلک میداد!ولی بعدش فک کردم اگه برمو بنویسمش شاید فک کنن دیوونه ام! ننوشتمش ولی هنوزم ذهنمو قلقلک میده! شلید اینجا بیامو واسه تو بنویسم دوس دازم واسه تو خودم باشم یه دیوونه!

5آدم بزرگ ها عاشق عدد و رقم اند. ....

وقتی با آنها از یک دوست تازه تان حرف بزنید هیچ وقت ازتان درباره ی چیزهای اساسی اش سوال نمی کنند.

هیچ وقت نمی پرسند:
آهنگ صداش چه طور است؟

چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟
پروانه جمع می کند یا نه؟

میپرسند:
چند سالش است؟
چند تا برادر دارد؟
وزنش چه قدر است؟
پدرش چه قدر حقوق می گیرد؟

و تازه بعد از این سوالهاست که خیال می کنند طرف را شناخته اند.

اگر به آدم بزرگ ها بگویید یک خانه ی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره هاش غرق شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجسمش کنند.

باید حتما بهشان گفت یک خانه ی صد میلیون تومنی دیدم تا صداشان بلند بشود که: وای چه قشنگ!

6موافقم!

7 بازم!

8کاش حیاطمونو میدیدی بهشت شده!
پر از گلای قشنگو عطر گل محمدی!

اون یه چیزه که قلقکت میده چیه؟ بنویسشششششش!


واااااااااااااااای شبنم عکس بنداز از حیاطتتون تو رو خداااااااااااااااااا میخواااااااااام
وقتی اومدی تهران واسم گل محمدی بیاررررررررررررررررا


مرسی که شازده کوچولو حرفاش رو نوشتی

شبنم جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ب.ظ

باشه دخترم عکس میگیرم واست ایمیل میکنم حتما

یه مدتی همش ذهنم درگیر این بود که اصلا بیایمو آدمارو بذاریم کنار! و خدارو!
دلیل اینکه میگم خدارو بذاریم کنار اینه که اگه به موجودی به نام خالق فک کنیم راجع به این موضوع که میخوام بگم به یه بی عدالتی بزرگ میرسیم!
خوب!بیایمو خودمونو فقط معلول طبیعت بدونیم
و به همه دنیا به چشم یه اتفاق نگاه کنیم!
و فرض کنیم میخوایم ثابت کنیم تو این طبیعت اتفاقی زنا و مردا برابرن!(نه اینکه شکل هم باشن!فقط برابرن)
خوب تو طبیعت من یه چیزی هس که به هیچ وجه اجازه نمیده این برابری اتفاق بیفته!
هایمن!
اگه حتی جهان سومی هم نگاه نکنیم باز نمیشه با هیچ منطقی وجود چنین چیزیرو تو وجود یه زن توجیه کرد!
خوب!منطقی نیس اگه بگیم طبیعت با جنس زن سرجنگ داره و یه همچین بی رحمی در حقش کرده!
از 2 حالت خارج نیس!
یا هایمن واقعا به یه دردی میخوره(به غیر از تشخیص باکرگی یه دختر که عرف مزخرف ماس و مثلا قضاوت پاکی یا ناپاکی اون دختر)
یا اینکه جنس مذکرم هایمن داره!
رفتم دنبالش تا ببینم کدوم ایناس
علم پزشکی هنوز در مورد اولی چیزیرو ثابت نکرده البته یه فرضیه هایی هس ولی هنوز ثابت نشده!
ولی دومی درسته!
مردام هایمن دارن
پس طبیعت خالتی نداره
حالا اینجاس که باز پای مردم میاد وسط!
و اینکه چی شده این قضیه واسه خانما انقد پررنگو مهم شده ولی واسه آقایون حتی کسی به خودش اجازه نمیده راجع به این فک کنه که مثلا یه مردیرو بفرسته معاینه!
یکی این وسط خواسته زنا ضعیف و محدود بشن!
اون وقت این به ذهنم میاد که یکی میگفت همه دین های ابراهیمی زن ستیز هستند!!!
حالا اون بخشش که به خودم ثابت کرد دیوونه ام میدونی کجاس!
اینکه 3 روز تمام با خودم فک میکردم اگه یه دختری داشته باشم بیامو تو همون بچگیش هایمنشو از بین ببرم!
تا مجبور نباشه به زور پاک بمونه
و اونوقت برابر بشه با همه مردایی که ادعای پاکی میکنن بی سندو مرک!
و و قتی بزرگ شداگه پاک موند اگه عاشق شدو عاشقش شدن و اونوقت کسی بود که ادعاشو باور کرد و ارزش عشقش بالاتر از چن قطره خون بود اونوقت میشه تو این جهان سوم ما حرفی از عشق زد!
فقط نمیدونم اگه این کارو با دخترم کنم خوشحال میشه یا ناراحت!
دخالت تو مسِِله شخصیشه یا...
دوس داشتم خودم جای دخترم بودم
هرچند که طبیعت روبه روم وایساده!
هایمن خودبه خود ترمیم میشه!
اامه دارد این افکار پلید!
میدونم چرت و پرت بود ببخشید!

اوه چه فکرایییی پلیدی!!!
خوبه پس تو دختردار نشی!!
ولی جدی کاری به مال دخترت نداشته باش
نمیدونم والا چی بگم!!

شبنم شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ

دختردار نشم میرم یکی میارم بزرگ میکنم!
نمیتونم تضمینی بدم !
امتحان چطور بود؟



بدنبود!سخت بود بعضی سوالاش ناجور

nargesib سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:40 ب.ظ http://nargesilife.persianblog.ir

Che doost dashtani o aroom minewisi Adam ehsase Khoobi behesh dast mide

مرسی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد