الان یک مطلب نسبتا بالا بلندی نوشته بودم که سیم لپ تاپ ازش جدا شد و همش پرید!! یک حال بدی دارم که ...
اشتباه میکنند بعضیها که اشتباه نمیکنند!باید راه افتاد
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند
رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد ...
سید علی صالحی
رفتیم و نشستیم، خواندیم و گریستیم.
بعد یکصدا شدیم .... همآواز و همبُغض و همگریه
همنَفس برای باز تا همیشه با هم بودن...
برای یک قدمزدن رفیقانه، برای یک سلام نگفته،
برای یک خلوتِ دلخاص، برای یک دلِ سیر گریه کردن ...
برای همسفر همیشهی عشق ... باران!
باری ای عشق، اکنون و اینجا، هوای همیشهات را نمیخواهم
... نشانی خانهات کجاست؟!
سید علی صالحی
عاشق خودش و شعراشم .. بوس براش
بوس برات ..
چشمم روشن بوس برای علی صالحی!!!
دیگر توان رفتن نیست ... شوق رسیدن نیست ... خشکیده همه ی احساساتم
ببخشید دیــــــــــــــــگه
من وقتی می پره دیگه تا چند روز دپرسم نمی نویسم....
*
بعضی وقتا بعد از رفتن و حتی بعد از رسیدن می بینی اشتباه رفتی باز بر می گردی دوباره دوباره
موافقم...
رفتن به رسیدن ربطی نداره.
تویی و همتت، تویی و حرکتت... اگه به مقصد رسیدی که رسیدی، اگر هم نرسیدی باز هم تو سربلندی.