گفت و گو

چندروز پیش یکی از دوستان رو خیلی اتفاقی دیدم و پرسید چه کارا میکنی؟ 

گفتم یه کلاس زبان و یه کار پروژه ای ! همین! 

گفت مقاله مینویسی از پایان نامه ت؟ گفتم نه الان حسش نیست! گفت حتی بعد از ۶ماه از دفاع؟ گفتم اره فعلا عجله ای ندارم! هرچند عذاب وجدانش باهام هست! 

گفت واسه ی دکترا میخونی؟  

گفتم نه دیگه دوست ندارم ادامه بدم! اونم برای ۵سال اونم بدون تضمین اینده ای نسبتا روشن تر از الان! 

گفت قصد خارج نداری؟ 

گفتم نه دلم نمیخواد دیگه تنهاییم بیشتر از این در طول یک کشور دیگه ادامه پیدا کنه! 

گفت دنبال کار هستی؟ 

گفتم بودم و الان گهگاهی رزومه میفرستم ولی نه خیلی ! یکزمانی خیلی دنبالش بودم ولی الان نه! 

گفت ازدواج چی؟ 

گفتم فعلا کیس مطلوب و مورد نظر در دسترس نیست! 

گفت میره کلاس ترکی استانبولی و دلت نمیخواد یه زبان جدید یاد بگیری؟ 

کفتم نه دیگه همین انگلیسیشم دوست ندارم! 

گفت دوست داری چی کار کنی؟ 

گفتم من خیلی قصد خاصی ندارم ! کنار اومدم با خودم با اطرافم! چیزی خوشم بیاد سراغش میرم و اگر بدم بیاد رهاش میکنم! خیلی ارزوی خاصی ندارم!  

حتی الان توی پست جوگیریات دیدم کلی ادم اومدن با شوق و ذوق نوشتن لیست های چند ده تایی ! ولی خب من الان خیلی دنبال این نیستم که با کسی ملاقات کنم! فوقش اگر خیلی حالم خوب باشه بتونم دیدار با دوستان اخیر رو تمدید کنم ! 

همین

نظرات 3 + ارسال نظر
shabnam جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 ق.ظ

fk nemikoni yekam zude vasat in natijegiriya???

تیراژه جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

از رک بودنت خوشم میاد سارا
و یه اخلاق های خاصی هم داری که باعث میشه هیچ وقت تعداد زیادی ادم شبیه تو نباشن. (بر اساس اخر پست بالا)

اتفاقا من کلا خیلی ادم رکی نیستم! جالب بود که اینو گفتی
مرسی خیلی زیاد!

کاسپر جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ب.ظ http://kasperworld.ir

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد