میشود مثل مستی و راستی

اهنگ بی وقفه میخواند امروز بی دلیل زود از خواب پاشدم و خوابم میاید!لاک های سرخابی کمی غریبی میکنند با دست هایم! 

حالم مثل وقت هایی است که ادم ها کارهایشان خیلی دست خودشان نیست انگار یک مستی ای چیزی باشد دلم میخواهد فکر کنم اخر دنیاست و من ان وقت دوست دارم چه طوری زندگی کنم! ...

بهتر است بروم کمی بخوابم تا کارهایی نکنم که بعد به پشیمانی ختم شود

نظرات 2 + ارسال نظر
اقاقیا جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:06 ب.ظ

لاک های سرخابی بنفش ـتو دوست داشتم ...

:*بوس مامانی
لعنت به بلاگ اسکای ایکون هاشو برداشته

تیراژه سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:32 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

میدونی؟
گاهی فکر میکنم این پشیمانی هایمان از کارهای ترسناک و از کارهایی که باهاش غریبگی میکنیم معنی زندگی اند
وگرنه کارهای روتین ساده را که هر جلبکی هم انجام میدهد. هنر نکرده ایم که
تمام زندگی به همان هیجان هایش است.
تا ببینیم پشیمانی یعنی چه و چرا و از چی باید پشیمان بشویم
حرفهایت اشناست سارا. فقط مساله این است که هسته شان و مغزشان برایم گنگ است و نمیشود که بدانم مشترکیم تویشان یا نه.
الزامی هم نیست که حتما بدانم مشترکیم در این افکار یا نه.
همین که مینویسی و روال کلامت را میخوانم و برایم اشناست کفایت میکند.

گاهی فکر میکنم این پشیمانی هایمان از کارهای ترسناک و از کارهایی که باهاش غریبگی میکنیم معنی زندگی اند
این قسمت نوشته ت عالی بود خیلی لازمش داشتم که انگار یکی بهم بگه
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد