رسالت زیبایی...

تمام مدت کلاس دیروز حواسم پی لاک خوشرنگ و سرخابی دخترک رفته بود،همینطور نگاهم مانده بود در میان بالا و پایین کردنهای دست ان یکی دختر با لاک صورتی اش ٬انگشت ها  وناخن های بینهایت زیبایی داشت ، همینطور پی کفش های فانتزی معلم و بلوز بنفش با ایکون خنده و نگین های دور لباسش ،دلم میخواست میتونستم همون موقع از همشون عکس بندازم !بعد هم تماما محو زیبایی و ظرافت مخصوصا صورت معلممون شدم ،که خدا گاهی برای بعضیا چقدر سر,حوصله بوده و بادقت نشسته به طراحیشون ... 

 

دلم میخواست شاید یک مجله ی زیبایی داشتم که صاحب امتیازش بودم یا نه شاید یه کار معمولی تری توی این نشریه داشتم ولی فقط توش میشد عکس های خوشگل گرفت و قاب کرد به اون مجله و انتشارش داد ... 

 

دلم میخواست شاید عکاس بودم و رسالتم ثبت زیبایی های دنیا بود... 

 

 

*هنوز دلم میلرزد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
ستوده چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ http://migrain.blogfa.com

به بزم عشق میارید سینه ی بی داغ
خطی که مهر ندارد قبول دیوان نیست!
سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد