تمام مدت کلاس دیروز حواسم پی لاک خوشرنگ و سرخابی دخترک رفته بود،همینطور نگاهم مانده بود در میان بالا و پایین کردنهای دست ان یکی دختر با لاک صورتی اش ٬انگشت ها وناخن های بینهایت زیبایی داشت ، همینطور پی کفش های فانتزی معلم و بلوز بنفش با ایکون خنده و نگین های دور لباسش ،دلم میخواست میتونستم همون موقع از همشون عکس بندازم !بعد هم تماما محو زیبایی و ظرافت مخصوصا صورت معلممون شدم ،که خدا گاهی برای بعضیا چقدر سر,حوصله بوده و بادقت نشسته به طراحیشون ...
دلم میخواست شاید یک مجله ی زیبایی داشتم که صاحب امتیازش بودم یا نه شاید یه کار معمولی تری توی این نشریه داشتم ولی فقط توش میشد عکس های خوشگل گرفت و قاب کرد به اون مجله و انتشارش داد ...
دلم میخواست شاید عکاس بودم و رسالتم ثبت زیبایی های دنیا بود...
*هنوز دلم میلرزد ...
به بزم عشق میارید سینه ی بی داغ
خطی که مهر ندارد قبول دیوان نیست!
سلام.