بچه و بچگی!

من کلا خیلی از بچه جماعت خوشم نمیاد،مخصوصا هرچقدر بیشتر متعلق به نسل جدید باشن و هرحرکت مسخره شون نماد هوش و استعداد قلمداد بشه ،بچه هایی که فقط قدشون کوتاهه واگرنه حرفایی میزنن که پدر مادرها و نسل های پیشتر فقط انگشت به دهان میمانند و میگویند نکند اینها ادم بزرگند که فقط کوتوله باقی موندن؟! 

بچه هایی که بچگی نمیکنند ،حرفای شیرین بچه گانه نمیزنند، توی هرکاری دخالت میکنند و ...البته استثنا هم وجود دارد ولی خب کم است خیلی کم! 

 یک کتابی توی دوران تحصیل خونده بودم که گفته بود بچه های زمان خیلی قدیم و بچه های نسل خیلی جدید هیچ کدوم بچگی ندارند ،در زمان های قدیم به خاطر اینکه چنین مفهومی باب نبوده یعنی مفهوم کودکی، و تا زمانی که بچه کمی بزرگ میشده به عنوان یک نیروی کار به حساب میامده ، و از زمانی که صنعت چاپ به وجود اومده مفهوم کودکی شکل گرفته و در حال حاضر هم به دلیل ارتباطات و رسانه های افسار گسیخته مفهوم کودکی باز از بین رفته و یک جورهایی از بچه ها دزدیده شده! 

 

حالا همه ی اینها رو امروزی دارم میگم که دختر 2سال و خرده ای طبقه ی چهارم که بعد از حدودا 7سال و اینها نصیب این خانواده شده و خانواده ش رو به توهم این موضوع انداخته که عالم و ادم باید خدمت گذار و پاسخ گوی این باشند، طبق معمول  عصرها که وقت خواب و استراحت است چنان از پله ها تق تق و همراه با کلی اصوات و کلمات با معنی و بیمعنی در راهروها در گذر بوده که مامان من در رو باز میکنه و میگه "هیس" حالا فکر کنید این بچه دائما تکرار میکرده کی به ما گفته هیس!! و مادر این بچه از طبقه ی پایین مجددا عنر عنر برگشتن بالا در زدن که ببینن کدوم خانواده گفته هیس!که رسیدن به خونه ی ما که البته منم اون زمان از خواب پریدم و کلا از خجالتشون درامدم! منتها جالبه که بجای اینکه با خودشون فکرکنن چرا مردم بهشون میگن هیس و یک جورهایی اشکال رو درخودشون جستجو کنند یا تذکر بدن به بچه شون ،اومدن به ریشه یابی واژه هیس رسیدن!! 

 

الله اعلم از دست این خانواده های پر توقع و بچه های عجیبترشان !! 

 

نکات اخلاقی: 

1-خواهشا فکر نکنید چون خودتون و احیانا فامیل هایتان از بچه ی شما خوششان میاید،لزوما انها تحفه هایی هستن و مردم هم باید از بودن انها خوشحال باشند!  

2-خواهشا بچه هاتون رو برای راحتی خودتون توی پارکینگ و کوچه ول نکنید!  

3-خواهشا به بچه هاتون و احیانا خودتون ساعات ارامش و استراحت رو یاداوری کنید و همینطور واژه ی هیس رو!  

4-خواهشا برای یافتن امید و انگیزه به زندگی و همینطور سرگرمی و پیاده کردن ارزوهای خود ،ترس از رسیدن به سن 30سالگی و احیانا دیرشدن برای بچه دار شدن ،یا اینکه حالا همه بچه دارن ماهم باید بچه داشته باشیم، یا پدر و مادرمون دوست دارن نوه دار بشن ،دست به تولید بچه نزنید!  

 

کاش همه ی پدرو مادرها قبل از بچه دارشدن فقط 1بار از خودشون سوال کنن که حالا خودشون چه گلی به سرخانواده و جامعه زدن که بچه هاشون بزنن! البته خیلی از افراد واقعا اون گل رو به سرخانواده و جامعه زدن ،در نتیجه حقیقتا میبایست نسلی رو تداوم بدن ،نسلی که تا حدودی میتونن نیازهاشو براورده کنن و مسئولیت حضورش رو به عهده بگیرن !واگرنه ماجرا همین است که هرروز توی خیابون های شهر میبینم ...

وقتی که بارون میزنه ...

-آهنگ پیشنهادی (+) 

 

 

-این شبها که تکرار داستان یک شهر رو نشون میده که مال 12سال پیش هست و هنوز موضوعاش تازه تازه ست ،یکدفعه به خودت میایی میبینی چقدر اصغر فرهادی به این کشور به این جامعه به این فرهنگ خدمت کرده ، چقد مدیونشیم!... 

 

 

-گاهی به گمنامی فکر میکنم گاهی به شهرت ، 

به محبوبیت و ثروت و شهرتی که بازیگرا دارن به بهای اینها اذیت میشن وقتی همه بهشون زل میزنن نگاهشون میکنن ازادی عمل رو ازشون میگیرن نمیتونن حتی یه حراجی ساده برن یا تو کوچه پس کوچه ها بچرخن ...وقتی همه میخوان باهاشون عکس بندازن یا حتی به اون نظرسنجی ای که توی انگلیس شده بود که از هر10نفر دختر انگلیسی فقط 1نفرشون دلشون میخواست جای کیت باشن ... 

ولی خب اینروزها که مریم شفیع-ی توی زندانه به علت صفحه ی سیاســـــ ی توی فیس بوک میفهمم شاید اگر معروف تر بود یک ادم سیاسـ ی معروف بود شاید حقوق بشر  ,دکوری هم کمی پیگیر حال او و تمام زندانیای سیاسی گمنام بود:(  

 

 

-دیروز کسی در تفسیری نوشته بود مولوی میگوید وقتی قیامت است که پنهانی ها همه اشکار شوند،بر فرض مثال فکر کنید همه ی پنهانی های ادم ها رو شود ان وقت هیچ کس توان زیستن ندارد و این خود به معنای قیامت است...یاد ستار العیوب میافتم ...جز بزرگترین صفت ها...

  

-ادم ها از سن 30و خرده ای به بعد یاد زندگی های نزیسته شان میافتند همین میشود که خیلی ها استعفا میدهند،طلاق میگیرند ...مهاجرت میکنند...کاش زندگی نزیسته مان را به موقع به دادش برسیم...

 

معرفی پست مورد پسند(+)

گل ها

گلدون حسن یوسف توی اتاقم رنگ پریده و بیحال افتاده ست :( 

الان براش اهنگ غزل مرتضوی رو گذاشتم بلکه از این حال و روز بیرون آید و در حال حاضر آهو مارتیک

یکجور دیگر

یکجور دیگری میشد اگر مثلا من توی خارج به دنیا اومده بودم،شاید الان یک سگ هاسکی خوشگل کنارم بود ، کسی میگفت عشق بی شک با این هاسکی ها آفریده شده است ...