...

*ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم،
یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم!

کالیگولا
آلبر کامو 

 

 

*آدم یک وقتهایی یک عکسی رو میبینه ٬ شاید بهش هیچ ربطی هم نداشته باشه ولی خب همذات پنداری ناخوداگاهی بااونها میکنه! به همین علت دوستش داره! 

مثل این عکس  

مثل آرامش این زن ،مثل سیگار کشیدنش ،مثل سیگار دود کردنش ...مثل انتظار توی نگاهش!   

 

 

 

* چندروز پیش مراسم عزاداری حضرت علی اصغر بوده ،کلی از مادران جوگرفته هم درمراسم شیرخوارگان شرکت کردند و بدتر از اون با توجه به عکسهایی که ادم میبینه واقعا ناراحت میشه از این میزان جوگرفتگی! 

مثل عکس پایین ،معلوم نیست اون خانمه داره چه غلطی میکنه؟؟!

 

سختی!

آنها که شکنجه کرده اند ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ِ ﻧﮕﺮﺍﻥ، ﺍﺯ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ، ﺍﺯ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ِ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ِ ﺧﻮﺏ، ﺍﺯ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ، ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ِ ﺑﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯼ ﻓﻼﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ
ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺗﻮﯼ ِ ﺣﯿﺎﻁ ﻟﯽ ﻟﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺳﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺎﯾﺪ. ﺣﺘﯽ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﻭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮐﺒﺮﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍست .. 

(نوشته ای از اسماعیل دلخموش) 

======================================================================= 

من خیلی خواب نمیبینم یعنی بیشترشون یادم نمیمونه ،هیچ وقتم دنبال تعبیرشو اینا نبودم و ...چندروز اخیر دوتا از دوستام خواب دیدن ،یکیشون اینکه من مریضم و حال ناجور ،اون یکی هم خواب دیده من از صخره پرت شدم ولی جراحتی ندیدم! در عین حال خودمم چندروز پیش خواب عجیبی دیدم که برای اولین بار توی نت دنبال تعبیرش بودم که چیز مشخصی دستگیرم نشد ...فقط یکی از دوستان ،گفت احتمال میدم در رابطه با مشکلات زندگی و اینا باشه که موجب میشه سخت بگذره بهت! 

امروز 3تا اعصاب خردی شدید رو تجربه کردم که انگار به معنای واقعی این خوابها پی بردم ... 

حقیقتا حالا میفهمم چه قدر مزخرف و بیهوده از زندگی ساده ی روزمره ی آروم خودم گله کردم یا شاید ناشکری ... 

خلاصه روزهای سختی داره بهم میگذره ... 

دعا کنید برام ... 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

اون آیه هست که میگه بعد از هرسختی ،آسونی است ، یکی میگفت اون حرف اضافه ای که اونجا گفته میشه حرف اضافه ی همراهی ست ،یعنی همراه با هرچه سختی ،آسانی است ... 

امیدوارم ...

یک روزهایی!

تمام وبلاگهای آپ شده رو باهم باز میکنم از یکیشون صدای اذان موذن زاده اردبیلی بلند میشه از یکی قطعه ای از زیارت عاشورا  

همینطوری کلیک میکنم روی کلیپ هایی که توی فیس بوک بچه ها شیر کردن  

 

یکی لینک اهنگای سینا حجازی رو داده،اکثر اوقات از اهنگاش خوشم نمیاد نه اینکه بدم بیاد صرفا با حالم جور درنمیاد ولی خب حقیقتا این لینک ،خوب بود .... 

 

این کلیپ هم تقدیم به مانی عزیز دل 

 

* پست پیشنهادی(+)

 

*دلم نمیاد از امروز بنویسم از آنچه که امروز توی حال و هوای زاهدان بوده ...چقدر انتقام جویی... 

*یکروزهایی باید خوشحال بود فقط به این دلیل که اون روز در حال تمام شدن هست...

تلخی اش را ببین!

دیروز چندبار امدم بنویسم که جلوی این سگهای هار حکومت رو بگیرید! 

آمدم بنویسم خیلی ناراحتم که جلوی چشم موســــــــ وی و رهنــــــــ ورد، حمله کردن و گاز گرفتن و سیلی زدن به دخترانشان و دیگر عیدی برایمان باقی نمانده  ، 

آمدم بنویسم خاک برسر همه ی ما مدعیان ،که کمتر از مردم سوریه و ترکیه بودیم که حتی جرئت آزادکردن سرانمون که نداشتیم ،هیچچچچ! همینطوری فقط مینشینیم و شیر میکنیم عکس گاز گرفته شده ی نرگس بانوی موســــ وی را ... 

 

آمدم بنویسم : خدا هنوزم میگی "ما اشرف مخلوقاتیم؟"  شاید خدا همینطوری بالا نشسته و یکسری را دیس لایک میکند و یکسری را لایک

 

 

*امروز در میانه ی خشم و تلخی دیروز، این کلیپ فوق العاده رو دیدم!از آن کلیپ هایی که خدا خودش یک لایک دوقبضه پایش میزند!

 

محض گذر روز جمعه!

ﻭَ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ؛ ﭼﻪﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ! ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﻣﯽﺯﺩﻡﮐﯿﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﻭﺭﻕ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡﺣﺎﮐﻢ ﻣﯽﺷﺪﻡﻭَ ﺩﻝ ﺭﺍ، ﺣﮑﻢ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡﻭَ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺍ...ﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﺷﺐﻫﺎ ﺯﻭﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡﻭَ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﺯﻭﺩ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡﻭَ ﮐَﻠﻪﺳَﺤﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﺪﻡ ﻭُ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡﻭَ ﺩﯾﺪَﻥِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢﻭَ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﭼﻪﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ! ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩﯼﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﺷﺪﯼ، ﻟﻮﺱ ﻣﯽﺷﺪﯼﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺷﺪﻡ. ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭُ ﮔُﻞِ ﻣﻦ، ﻣﯽﺷﺪﯼﻭَ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ، ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ... "سید علی صالحی 
 
 
120 درصد مشکلات، از حرف نزدن ناشی میشه.
باید حرف زد، درست، کامل، صریح و طولانی.
گفت تا دونست.
دونست تا شناخت.
....
زخم، درد هر چی که باشه باید انقد حرف زد تا خالی شد و چیز جدیدی برای اضافه کردن نداشت.
باید ذهن، از هر فکری، هر نُویزی خالی بشه و اون وخ تازه میشه جای زخمو چسب زد یا وا نگه داشت تا هوا بخوره.
بدون حرف، هر زخمی بد جوش میخوره و منتظره یه کم میکروبه تا دوباره دهن وا کنه و چرکی بشه. 
 
فرانک توتونچی 
 
 

فعلا همینا!

یک مدت است تند شده ام! یک مدت شاید بیشتر باشد ! ولی درحال حاضر این تندی به چشم خودم هم میاید! تقریبا چندباری در محیط کار درگیر شدم! صدایم بالارفته و اعتراض گونه برخورد کرده ام! هرچند همه ش حقیقت بوده است و زیر بار زور نرفتنم! 

 

 

این پروسه ی مهاجرت چیزی فراتر از حد طبیعی است! شده ست مثل ان زمانی که جنگ برای هرخانواده ای  فامیلی ،یک شهید باقی گذاشته بود! حالا هم مهاجرت گریبانگیر هرخانواده ای شده ! 

درحال حاضر صرفا فکر میکنم یک مقوله ای هیجانی است و ناشی از جوزدگی! 

در این یک مورد شک ندارم! 

 

 

 

دو پست پیشنهادی:(+)   (+)

محض اعلام حضور

-چندروزیست نوشتن توی اینجا رو تعطیل کردم و دست به قلم روی کاغذهای آ4 شدم! و امان اینکه چقدرم هم حرف دارم برای نوشتن! 

هیچ چیزی به اندازه ی نوشتن ،من رو با خودم آشتی نمیده!   

 

-دیروز من و تو ،یک برنامه ای داشت با ژاکلین دختر ویگن، خیلی خوبــــــــــــ بود! 

 

 

 -این بنیاد کودک چی با خودش فکر میکنه؟ الان لیست نیازهای مددجو رو زده کامپیوتر!! بعد خرج عمل مادر 3میلیون!!! 

 مشکل جامعه ی ما اینه که طبقه ی متوسط فقط خود رو موظف به کمک میدونه نه طبقه ی بالا! 

 

*یک کلیپ خوشگل