باشد ، 

عوض میشوم م م م م م م م  م مم م م م  م ممم

روزی که مال من نبود!

حالم خوب نبود امروز  

وباور دارم که امروز مال من نبود صبحش رفتم کلاس زبان و امتحان داشتم و خوب نبود !  

بعدش رفتم کادوی دوستی رو پست کنم و پست منطقه ی ما درش تخته شده بود و کلی پیاده رفتم و پرسون پرسون رسیدم به یک شعبه ی دیگر با یک متصدی گیج!!  

بعد از اینکه کلی دست میبرد به کادویم و زیر و روی کاغذ کادویش را گند میزندُموقع نوشتن گیرنده -متصدی میپرسد کد ملی گیرنده چند است؟!! 

میگم نمیدونم خااانم!  میگه باید باشه ! میگم شما بخوای کادو واسه ی یکی بفرستی کدملی طرف رو میپرسی؟! 

هیچچی دیگر بی خیال میشود و با پست پیشتاز روانه ی اصفهان میشود! 

 

بعدد از کلی کارهای دیگر قراری است که همکلاسی سابق و دوستم را ببینم قرار میذاریم جلوی دانشگاه ُ و میبینم دخترانی که اکیپی میخواهند بیایند دانشگاه همه شان کارت دارند و این یکی نه! 

دلم میسوزه و میگم بیا کارت منو بگیر از اون در بیا تو!!! 

بعد کلی طول میکشد و دخترک میاید با دست خالی! 

میگم پس کارتم کو؟! 

میگه انتظامات کارتو فهمید مال خودم نیست گرفت ازم گفت میده به حراست! 

منم در عین حال که به خودم فحش میدم که خودمو انداختم وسط میرم میگم آقا کارتم گم شده! 

 میگه برو ساعت۴از حراست بگیر!! 

میگم آقا اگر گم شده باشه چی؟ 

میگه اسمت چیه؟ میگم و میگه گم نشده کارتتو دادی به اون دختره ! 

میگم آقا خب گناه داشت دلش میخواست بیاد داخل دانشکده! 

میگه پس چرا دروغ گفتی گم کردییی! گفتم آقا من درسم تموم شده دفاعم هم تموم شده فقط کارهای فارغ التحصیلی مونده! 

میگه میدونم این کارا بهت نمیخوره ولی چرا کارتتو دادی! 

کلی میگم آقا من اومدم برم کتابخانه مرکزی و میگم ارشدم و درسم تموم شده(خب خداییش همه ش راست گفتم به جز اون قسمت گم کردن کارت) .... 

خلاصه بیخیال میشود و کارت را تحویل میدهد!

این میشود که هیچچچ وقت هیچ وقت من باشم که خودم رو برای کار خیر و دلسوزی نسبت به کسی نندازم وسط! 

 

میایم.

باید چندروزی قید فیس-بوک رو بزنم ! زخم قدیمی داره باز سرباز میکنه! انگاری منتظره یک تلنگره برای خون آمدنش... 

 

 

 

اگر به دعا اعتقاد دارید این روزها محتاجشم! 

 

ممنون 

 

 

 

خوبم ! فقط چندروزی نیاز به سکوت دارم.

جهت تخلیه ی ذهن

بعضی وقتها آدم باید دردش بیاد تا قدرت فراموش کردن رو پیدا کنه! 

 

 

دلیلی واقعا وجود نداره که ادم صرفا به این دلیل که طرف فامیلش هست ولی از اون فامیل هیچ گونه خیری به آدم نرسید ولو شر هم رسیده بخواد مثلا توی فیس-بوک باهاش دوست بشه! فامیله که باشه! 

 

 

فردا امتحان زبان دارم 

 

 

 

*دیگه برام مهم نیست که دوباره آمدی تو فیس-بوک ، که کاورتو عکستو عوض کردی! که کی برات لایک میذاره و تو برای کی! اینکه با کی هستی  و کجاها میری! خوشحالم که تموم شدی برامممممم!

توهمی به نام زندگی!

یکوقت هایی از صبح که بلند میشم همش تو نتم تا آخر شب عین امروز! 

بعد آخرشب عذاب وجدان میگیرم این چه زندگیه! امروز هیچ کار مفیدی انجام ندادم و فردا کمتر میام نت و... 

باز فردا میشه  

یا تو فیس-بوکم یا از این وب به اون وب ! 

:( 

 

باید از فردا واقعنی تلاش کنم کمتر بیام نت!

همینطوری

مامان میگه مواظب چیزایی که مینویسی باش ، میگه دیگه گفتن هیچ جا امن نیست نه فیس0بوک نه یاهو نه ... 

 

 

میگم ما که چیزی نمینویسیم ، میگم بذار هر غلطی دلشون میخواد بکنن!  مگه ما چی داریم که کسی بخواد ازمون بگیره! 

حال خوب!

حالم که ردیف نباشد زیاد مینویسم یا گاهی میروم م م بی نگاهی به پشت سرم  و اصلا نمینویسم ! 

بالاخره هردویش نشانه ی خوب نبودن حالم هست ! 

 

 

 

*نگرانم نباشید این صفحه را دارم !