راه شناخت سکته ...

یک متخصص اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمان های پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد:
شناسایی علایم سکته:
در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است.
متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند.
پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند
ل: از شخص بخواهید تا لبخند بزند.
ح: از شخص بخواهید که حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است)
د: از وی بخواهید هر دو دستش را بلند کند.

اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید.

و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد.
اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است.

یک متخصص قلب می گوید اگر هر کس این ایمیل را دریافت می کند آن را به 10 نفر دیگر بفرستد می توان امیدوار بود که حداقل جان یک انسان نجات یابد..

تاس ...

۱-خب ماه رمضون هم تموم شد و نصیب من تقریبا هیچ چــــی بود چون نه روزه ای گرفتم به خاطر میگرنم نه وقت قرآن خوندن داشتم،البته وقتش رو که حتما میشد داشته باشم ولی خب ...حتی امروزم که یک جز رو خوندم اونم نصفش فارسی نصفش عربی ،اولین بار بود که فکر کردم باید یکی باشه که کلاس تفسیر قرآن برگزار کنه،یک ادم خوب و روشن و صریح ! البته نزدیک هم باشد ...من ادم تنبلی هستم البته چندسال پیش به خاطر کلاس های شاهین -فرهنگ تا فرهنگسرای بهمن ساعت 3،اونم دوروز در هفته میکوبیدم توی تابستون میرفتم ولی الان؟! عمرا! 

 

2-چندوقتی هست وقتی یک ادم روی ویلچر میبینم یه جورهایی از خودم خجالت میکشم ، یک جورهایی پاهامو دوست دارم قائم کنم، فکر میکنم شاید دلش میخواد،که میخواد... 

 

3-وقتی یک نفر یک خاطره ای رو تعریف میکنه یا یک تصمیمی رو میگه که چندسال پیش گرفته و حالا از قبل اون پشیمون هست،طرف مقابل برای دلداری هم که شده ،نباید بگه اه این چه تصمیم گندی بوده که چندسال پیش گرفتی!عجب اشتباهی کردی... 

کار سختی نیست کمی همراهی  و همدلی با کسی که چیزی را برایتان تعریف میکند... 

 

4-یک استادی داشتیم ،یادش بخیر ،استاد ریاضی بود توی لیسانس، دکترای فیزیک هسته ای داشت،همیشه میگفت : خدا میان بندگانش ،تاس نمیاندازد ... 

 

5-امسال کم و بیش از برنامه های ماه رمضون خبر دارم و کمی میدیدم مخصوصا سریال دودکش ،که حقیقتا سریال خوش ساخت و قشنگی بود ،با اینکه دو تا بازیگر اصلیش با سریال ساختمان پزشکان یکسان بودند،ولی این سریال کجا و سریال مزخرف ساختمان پزشکان کجا،این ساختمان پزشکان نکته ی + که نداشت هیچی ،ولو بداموزی هم داشت ... 

 کاش البته روی این سریال هایی که در فصل های مهم تر و پربیننده تر سال پخش میشن(ماه رمضان-عید نوروز) یک نظارتی میشد مثل همین سریال مادرانه ،که دوستی تعریف میکرد دختر نوجوانی به بخش اورژانس بیمارستان مراجعه کرده در حالیکه همش فریاد میزده رها رها ...(دختر معتاد به شیشه و منجر به توهم در سریال مادرانه) 

  

6-من برنامه ی ماه عسل رو هیچ سالی نگاه نکردم امسالم به جز یکی دوتا اونم نصفه چیزی ندیدم ،منتها همین دوقسمتش هم به شدت اغراق امیز بود و یکیش هم شنیدم خیلی برخورد بدی با کودک کار شده که جمعی از فعالین امضا جمع کردند و علیه این برنامه متنی رو منتشر کردن...  

ولی از برنامه ای که هرسال حالا کار ندارم از طرف کمیته امداد هست و اینا ولی همونی که مردم پول میدن و مثل گلریزون برای زندانی های جرایم بدون عمد و مالی ...خیلی کار خوبیه ! همون جا که مینویسه روی اسم ها آزاد شده ...

 

7-چندوقتی هست که خیلی از رنگ فیروزه ای خوشم اومده، اونم مخصوصا توی درودیوار ،سقف گنبد مسجد ...توی هند میگفتن رنگ ابی ،پشه ها رو دور میکنه به خاطر همین زیاد توی ساختمان قصرپادشان استفاده میشده ،... 

 

8-چندروز پیش یکی از دوستان قدیمی که خیلی وقت بود از هم خبرنداشتیم اس ام اس داد و گفت که شنیدم برای دکترا رفتی هند؟!  

داشتم فکر میکردم اگر من یکروزی تصمیم به خارج رفتن بگیرم برای درس نمیرم،شاید فقط برای عکاسی برم!!فقط !  

 

9-چندروز پیش توی تاکسی بودم،اقای بغل دستی داشت با گوشیش حرف میزد :اره امروز،مهندس 18ونیم میریزه به حساب! بعد زنگ زد به یکی دیگه اره امروز شهریار 105میلیون میریزه به حساب کشاورزی! 

همین جاها بود که دیگه پیاده شدم،همون موقع کسی تا نصفه رفته بود توی سطل زباله و ... 

 

10-اگر ادم هرروز بنا رو بر کمک کردن به بچه های کارو خیابان و فقیر و مریض ...اینها بکنه قشنگ باید یک حقوق جداگانه بگیره! 

من همین چندسال پیش رو که یادم میاد اصلا به این شدت نبود گدایی و شغل های کاذب... 

مرد-تیکه ی ...اونوقت میگه ما این 8سال خیلی خوب پیشرفت کردیم! 

 

11-واقعا راننده تاکسیایی که توی این ماه با این گرما نه پنکه دارن نه کولر میزنن قطعا اولین ضربه رو به خودشون میزنن،من قبول دارم این جمله رو که میگه عین ثروتمندا برخورد کن تا ثروتمند بشی! یا اینکه تا وقتی به خودم اهمیت ندی ،دنیا هم بهت اهمیت نمیده! 

 

12-در راستای شماره ی 11 از این وبلاگهای راه های پول دراوردن و ثروتمند شدن و اینها ...هم چنین کتابهایی توی این زمینه خیلی زیادن ... 

اگر واقعا تا اونجا که من میدونم قرار باشه این کتابهای روانشناسی و اینا رو به دودسته تقسیم میکنیم  

یکسری عین وین دایر ،انتونی رابینز و اینها صرفا مبنا رو بر تلاش فرد و فعالیتش و از یکطرفی سگ دو زدنش میبینن! توی ده دقیقه ده روز ده ...عالی میشی اول میشی هرروز باید این کار و اون کارو بکنی و اینا... 

دسته ی دوم کسانی هستن مثل اسکاول شین و دی انجلیس و اینها که کلا دیدشون متفاوته ! که من دسته رو کاملا ترجیح میدم!اینکه همه چیز حقیقتا دست ادم ها نیست ... 

 

13-دلم انار میخواد ...یکی نوشته بود وقتی دونه های این انار با این نظم کنار هم نشستن ،حقیقتا جای شک نمیمونه که دنیا هم یک حساب کتابی داره ...  

14-اگر هرکسی رو میشناسید که لنز میزنه بهش بگید جلوی اتش و حرارت و اینها قرار نگیره یا جایی که بخار هست یا مثلا دارن کباب باد میزنن،خطر کوری هست ، لنز توی چشم اب میشه و ... 

 

15-من هیچوقت اهل کوه نوردی نبودم،هرچند یکم لذت میبرم ازاون فضا،ولی راستش بعد از ماجرای این 3تا کوهنورد هنوزکه هنوزه فکر میکنم از فامیلا و دوستای خودم رو از دست دادم،از هرچی ارتفاع و بلندی و کوهه بدم میاد حتی از تله کابین ...  

16-جایی خوندم که اگر خدای نکرده کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از اینکه امبولانس برسه با سوزن تمیز و استرلیزه که از داروخانه گرفتید دوتا سوراخ روی انگشت اشاره ی فرد وارد کنید تا خون خدای نکرده لخته نشه ...  

 

۱۷-یک جا نوشته بود اگر در جایی که زندگی میکنید رضایت ندارید تغییر مکان دهید،شما درخت نیستید... 

 

۱۸-از برنامه های کودک از عمو پورنگ از همه بیشتر بدم میاد! این هم مزید علت (+)  

19-ما که امروز 5شنبه رو عید دونستیم ولی درهرصورت عیدتون مبارک!

اول بشیم؟

۱-امروز قرار بود برم برای کارم بیرون ٬ خب از اونجایی که حسش نبود ٬نرفتم ! 

۲-خیلی دوست دارم این ترم زبان رو کنسل کنم ولی از اونجایی که ۲جلسه ش گذشته و حس اینکه برم یک دروغی سرهم کنم که بتونم پول این ترم رو به ترم دیگه واگذار کنم ٬مجبورم برم دیگه ! و برای اینکه بتونم خودمو تا اون موقع راضی نگه دارم به خودم وعده میدم که ترم بعد نرم! یعنی شهریور رو! 

۳-من همیشه از اونها هستم که وقتی یه چیزی به فکرم میافته حتما باید مقدماتش رو براورده کنم و بعد تندی میرم وسایلشو میخرم و اینها٬تا زمانی هم که حسش نباشه دست به اون کار نمیزنم تا حتما یه کار خوب ازتوش دربیاد ولی بعدش برای یکی دوباری این کارو انجام دادم اون غلیان درونیش میخوابه و همه ی وسایل بیخودی میافتن کنار! نمونه ش؟ هزار تا مثال و نمونه دارم از این وضعیت : کوبلن-گلدوزی -نقاشی روی شیشه-خرید گواش و رنگ روغن و پاستل گچی و مدادرنگی وشابلون پارچه-نخ کاموا و میل-.کارین سفید و سورمه ای و کاغذ پوستی،قلمو در انواع و اقسام،سفال..خاک و خمیربازی.. -خرید مجله ی بوردا و ژورنال های دکوراسیون و منزل -۴۰تیکه درست کردن-بافتنی-کلاس اروبیک-کلاس رقص-کلاس نقاشی-کلاس طراحی-کلاس طراحی معماری داخلی دکوراسیون-کلاس طراحی نقشه ی فرش-آرایشگری -کلاس گرافیک عمومی و فتوشاپ و کورل و ای سی دی ال-.... و باتوجه به این شناختی که از خودم دارم دیگه به زور جلوی خودم رو گرفتم که دمادقیقه نرم کاغذکادو و عکس برگردون بگیرم برای فکر های بعدی و همینطور کلاس قالی بافی-جواهرسازی و...نرم!البته یک وقتهایی کلاس کارت پستال سازی رو دوست دارم امتحان کنم!

۴-چندوقتی که توی فیس بوک بودم و اینها قبل و بعدش فهمیدم من شدیدا به عکاسی علاقه دارم یعنی شک ندارم توی زندگی قبلیم یا بعدیم یا شاید همین تهش شاید عکاس بشم! 

یک استادی ماداشتیم میگفت ادم توی هررشته ای باشه از ارایشگری تا حالا هررشته ای -رشته مهم نیست ٬مهم اینه که توش اول باشیم! 

خب این حرفم رفته بود توی فکر من عین چی! از اونجایی که من تیپ شخصیتیم کلا به کمال طلب نزدیکه متاسفانه ! شدیدا این حرفو چسبیده بودم و فکر میکردم باید توی هرزمینه ای هستم اول باشم !کلا ما خانوادگی این مریضی رو داریم یعنی شاید ارثی باشه مخصوصا از طرف خانواده ی پدری! 

حالا حرفم این هست که ما کلی نقاش-خیاط-ارایشگر واستاد و عکاس و...داریم خب همه که نمیتونن اول باشن٬ اخه این چه حرفیه ! واقعا بعضی وقتها بعضی حرفا زندگی ادم ها رو تحت تاثیر قرار میدن یا به جهت بدی سوق میدن ٬کاشکی مواظب حرفامون باشیم مخصوصا وقتی در جایگاه یک اموزنده هستیم! 

خب هزار تا عکاس داشته باشیم! همه که نمیتونن اول باشن!اصلا اول باشن که چی؟ پس تفاوت ادم ها چه معنی داره ! اصلا چرا باید توی همه ی زمینه های زندگی مثل خر رقابت کنیم! خدارحمت کنه اون نویسنده ی بابالنگ درازو که از زبون اون میگفت زندگی ٬مسابقه ی اسب دوانی نیست! به والله ...نیست! قرار نیست همه ازدواج کنن٬همه بچه دار بشن٬همه مهاجرت کنن٬همه توی یک سنی به یک مقامی٬شغلی٬جایگاهی برسن!همه هی فکرکنن باید تمام مدت زندگیشون کار مفید کنن! که وقتی درس نمیخونن کلاس نمیرن اهنگ گوش میدن یا پای نت هستن زندگیشون به بطالت بگذره! ادم ها باهم فرق میکنن!  

نسخه نویس یکسانی نباشیم!! 

   

5-ادم باید یک روز بیاید از لذتهایش بنویسد 

که یکیش همین وبخوانی و وب نویسی است ...یکیش هم اهنگ گوش دادن است و یکیش اینکه ادم دلش مردن نخواهد! 

6-چندروز پیش اول همون کتابی که مختصری توی پستهای قبلی توضیح دادم درموردش نوشته بود اگر بخواید روی زندگیتون یک اسمی بذارید که توصیف کننده ی زندگیتون باشه چی مینویسید؟ 

خیلی فکر کردم ولی شاید تا به اینجاش بیشتر فکرم این باشه: در جستجوی معنا... 

 

7-این را امروز جایی خوندم:  

می دانیم که ادبیات چیزی یاد نمی دهد.ادبیات فراتر از این حرف هاست. هیچ کس نمی خواهد با خواندن رمان و داستان کوتاه چیزی یاد بگیرد.خواندن ادبیات تجربه ای ست فراتر از آموختن،فراتر از تحقیق و تتبع و فراتر از وقت گذرانی.ادبیات حدود را در هم می ش...کند، نگاه تازه ی ما به جهان ابعاد گم شده و بکری را در برابر ما می گشاید. ادبیات حتا وسیله ی در هم شکستن حدود و قالب ها نیست. چیزی ست فراتر از وسیله و فراتر از همه ی حدود که در هیچ قالبی نمی گنجد. ادبیات غایت آمال ماست، عالی ترین محصول زندگی و مقصود و معبود ماست...(برگرفته از پیشگفتار تاریخ بیهقی، با ویرایش جعفر مدرس صادقیِ عزیز که با رمان ها و داستان هایش شب های خوشی داشتیم...)

 

8-این روزها یادش که میکنم بعد از کلی احساس لطیف،اخرش میگویم گور پدرش ... 

 

چند میگیره؟

احمدی -نژاد از این بعد میره مجمع تشخیص مصلحت نظام!؟!؟!؟ 

 

چند میگیره گورشو گم کنه؟؟ 

معلومه اصلا اهل معامله نیست!!

رهایی

بعضی ادم ها میگردند و میگردند و از دل خاطراتشان بولدت میکنند و بیرونت میاورند،که چی؟ معلوم نیست برای چی؟ دلشون تنگ شده؟ پس چرا گمت کردن؟  

من فکر میکنم اگر یه رابطه ای یا ارتباطی جلو نمیره ،کات میشه و تموم و اینا؟ تنها به خاطر درک این موضوع ساده ست که عمر و تاریخ انقضای اون ارتباط تو بگو 2ساله یا 20 تموم شده! 

یکی دیگر از بدی های فیس بوک دقیقا همینه! که ادم ها رو از گور خاطرات پیدا میکنه و میاره بیرون.

 

ادم هایی که باید تموم بشن یا ادم هایی که باید برن ،نباید در رفتنشون تعلل کرد ،باید خدافظی کرده یا نکرده رهاشون کرد!

اول...

*س حالش خوب نیست،پول خانه شان جور نشده و زمینشان فروش نرفته، حال باباش هم خوب نیست ... 

 

*من؟ من ادم قورباغه ت را اول قورت بدهی نیستم، من ادم اینکه کارهای سخت را بکنم و شرش کنده شود و در پی اش یک نفس راحت بکشم نیستم ،وقتی سرم شلوغ تر باشد و هی دغدغه هایم روی هم سوار شوند،فقط طولش میدهم ،اینقدر کشش میدهم م م م فرسوده که شدم میروم سراغش ،قبلش خودم را هی مشغول میکنم،به زمین و زمان فکر میکنم به جز همان اصل کاری... 

کسی راست میگفت که وقتی چسب زخم لازم میشوی یا باید نزنی یا میزنی به موقع بکنی اش ،هرچند دردناک ولی خب من چندروزی مدارا میکنم هی از ترس درد ها ،میگذارم چسب ها بمانند ...یکوقتی میکنم ولی دیگر دیر است با فکری خسته تر...

خداکند...

خدا کنه به جایی نرسیم که وقتی مردیم یا وقتی از کاری کناره گیری کردیم یا دوره مون خلاصه یکجورهایی تموم شد،مردم ذوق بکنن از نبودن ما... 

 

حکایت رفتن احمدی- نژاد است ...