انتخابا ت92

یکی از بهترین کلیپ هایی که دیدم (+) 

یکی از بهترین سایت ها که عکس های دیشبو نشون میده(+) 

 

و یکی از بهترین شعارهای دیشب در میدان ولیعصر: 

 به یاد 88 ،هرکی از اینجا گذشت ...  

 

 

رای مار و دزدیدن ،قسطی دارن پس میدن

امید

از دیروز صبح تا همین الان سردرد دارم یک سردرد مداوم! و عصری به این دلیل خوابیدم ،اونموقع رای روحا-نی 14میلیون بود الان نیم ساعته بلندشدم و 8تا اس ام اس تبریک دریافت کردم و خوشحالم که حالا شده 18میلیون و .. و الان کلی صدای بوق بوق ماشین ها میاد و میدان ولیعص-ر...

 

روند شمارش آرای امسال اگر هیچ نتیجه ای به همراه نداشته باشه خیلی خوبــــــــــــــــ نشون میده که 4سال پیش چقدر الکی الکی همون شب اول نتایج رو نیم ساعته اعلام کردن و چقدر الکی همه ی امیدها رو 4سال به فنا دادن! 

 

نمیدونم خدا از چه گناهایی میگذره ولی میدونم از حق الناس آسون نمیگذره ! و این امیدها ، این خون ها ...  

 

تبریک میگم به همه ی اونهایی که تحر-یم کردند و به امثال خودم که دوروز اخر بعد از ائتلاف نظرمون عوض شد! به همه ی اونهایی که با وجود خاطره ی بد 4سال پیش ته مانده ی امیدشون رو حفظ کردند و امدند رای دادند...

 

 

درهرصورت از میان اس ام اس های مختلف تبریک ،تبریک شبنم عزیزم از همه قشنگ تر بود:  

(تبریک به خاطر بغض های 4ساله ای که امشب بدون ترس میشکنند ؛حالا میتوانی با صدای کمی بلندتر فقط کمی بلندتر ،فریاد کنی :زندانی سیاس-ی آزاد باید گردد،سجده شکر کن،به خاطر همین کمی بلندتر)

همین امروز

همین امروز
سوسن شریعتی
هر حرفیداری زودتر بزن. وقتش همین امروز است. مطالبه باشد یا درد و دل، نقد باشد یا تردید، امید باشد یا حسرت. امروز همه چیز مجاز است و ممک...ن. هم راحت میتوانی دیروز را نقد کنی و هم راحت میتوانی گریبان بعدی را بگیری و برایش شرط و شروط بگذاری. فردا ممکن است دیر باشد. فردا دیر است. صف «چه باید کرد»‌ها را نمیبینی که چه پرادعا و استوار کشیده میشوند. خودت را بینداز در همین میانه. تو هم «چه باید کرد»‌های خودت را بگو. «چه باید کرد»‌ها، خوبیشان در موقعیتهای دوپهلویشان است: خیلی با صراحت نگفتهای دیروز چه خبر بوده و در عین حال معلوم است کهداری از یکسری کارهای ناشده انتقاد میکنی. نقدی که دیروز میتوانست جرم محسوب شود، امروز حق مسلم تو است. هرچه را که غمباد شده است و جانت را رسانده است به لب، بریز بیرون تا جا باز شود برای سالهای بعدی. حرفهایت هم که شنیده نشود، راحت که شدهای. اصلا فردا را رها کن.دیروز را هم نادیده بگیر، امروز را دریاب. تا نصف شب بوق بزن و شادی کن و دستافشانی. جلوی مردم را بگیر و از کاندیدای محبوبت حرف بزن. کاندیدای محبوب نداری؟ عیبی ندارد. از کاندیدای ممکنات بگو. پیادهروها را فتح کن. درختها را تصاحب کن. با رنگها بازی کن. نومیدی؟ بگذار رئالپلیتیک قانعت کند. مطمئن نیستی؟ قبول کن که شاید فردا بشنوی که نگذاشتند و نشد. مهم نیست. «دل را میخواهی به دریا» بزنی، به «سربلندی» فردا فکر کنی، «کارهای بزرگ را به آدمهای بزرگ» بسپاری، به «اهل تدبیر و مهر» اینها مال فرداست، امروز را فعلا دریاب. هرچه محقق شود بیشک خوب است. محقق هم که نشد، عیبی ندارد، چهار سال بعدی. هر حرفی داری، همین امروز به هر که میخواهی فردا رای دهی بگو، تا وقت هست بر او بتاز، تندیکن، تهدیدش کن که اگر فردا به قولش وفا نکرد فریادهای تو را خواهد شنید. همین امروز تا میتوانی خط و نشان بکش. مبادا فراموش کند. باید کاری کنی که تا چهار سال دیگر مدام حرفهای تو را به یاد بیاورد، حس کند که تو ایستادهای همین سر چهارراه، ماشینش رد شود تو را بر سر راه خود خواهد دید. همین امروز اینها را به او بگو. حس خوبی است: اینکه بتوانی به منتخب خود بتازی، «تو» خطابش کنی، سرنوشتت را به دستش بسپاری اما آگاهش کنی که بار سنگینی است. تا باز فردا نیاید و ناتوانیاش را به گردن این و آن بیندازد. کاری کن که بار تک - تک رایها را، چهار سال و هر لحظه بر دوش بکشد. لازم است، ضروری است. هم برای تو. هم برای منتخب تو. وقت این حرفها همین امروز است. اینگونه چهار سال دیگر شاید بگویی: یادش به خیر! چهار سال پیش

لینک خبر : http://sharghdaily.ir/?News_Id=12673See More

24خرداد

فردا، مثلا میبینیم حدودهای ساعت 7و8 شب اعلام میشود بسه دیگه برید خونتون و نمیخواید رای بدید همین کافیه! و بعد ادم های توی صف یادشان باشد تعجب نکنند! اصلا یادتان باشد فردا صبح قبل از ظهر برید و اون رای های کذایی رو بریزید توی صندوق!یادتون باشه ممکنه از سرشب بریزن توی ستادها و دوباره کلی ادم رو بگیرن!

یادتون باشه فردا شب حوالی ساعت 10و نیم ولو زودتر رای ها رو میشمرن و ساعت 11شمارش تموم میشه! یادتون باشه قراره مشارکتمون حدودای 60درصد باشه! یادمون باشه فردا ساعت 10و نیم توی نظرسنجی ها جلیل-ی و قال-ی باف هردو باهم رقابت میکنن !یادمون باشه فردا اول رای کل کشور رو اعلام میکنن بعد تازه یادشون میافته چرتکه بندازن و بگن هرشهر چقدر رای دهنده بهش میرسه! فردا شب لابد حیاتی میاید صداشو میندازه تو سرشو میگه مردم همیشه در صحنه مشت محکمی به دهان زورگویان عالم زدن!

 فردا مثلا میبینید کاندیداها یک تعداد رای دارند بعد در اخبار ساعت بعد همان تعداد رای هم برای برخی کاهش مییابد!

یادمون باشه قرار نیست  بذارن رو-حانی  اونقدر بیاد بالا که ماروبکشونه بیرون!یادمون باشه الکی دلمان رو صابون نزنیم که ای قراره معجزه بشه و اینا!

یادمون باشه ما رای نمیریم بدیم که شمرده بشه فقط میریم بگیم اقای محترم(!) خودت گفتی اگر حتی نظام رو دوست ندارید بیایید به کشور رای بدید!(حتی اگر میدونیم فردا این رای ها رو به  نفع خودت مصادره میکنی و باز ازش سواستفاده میکنی)

یادمون باشه میریم که بگیم ناامیدی راه حلمون نیست! و قرار نیست مادوباره به شما اعتماد بکنیم!فقط میریم رای میدیم که بگیم هنوز هستیم و رای دادنمون یک حقه نه یک وظیفه!

هنوز با همه دردم٬ امیددرمان هست!

تصمیمو گرفتم حالا که ائتلاف انجام شد و رای ما هم شد روحا-نی ! هرچند حقیقتا فکر میکنم هرکسی  بشه خوبه به جز جلیل-ی که یعنی  ۸سال دیگه رو هم از دست دادیم!! 

 

ما رای نمیدیم که شمرده شود ٬رای میدیم که دیده شود! 

و هنوز باور دارم رای دادن به معنای رای به نظا-م و...نیست! 

و هنوز باور دارم اینها رای شمرده بلد نیستن ولی رای دادن رو وظیفه ی ملی و شرعی نمیدونم !بلکه یک حق است که میخوام ازش استفاده کنم! از حقم ... 

هرچند خودم اول در دسته ی تحر-یمی ها بودم ولی فعلا رسیدم به اینکه تحریم در شرایطی میتونه کارساز باشه که معنی دار باشه در حال حاضر صرفا عقب نشینی و دلزدگی رو نشون میده! و اونها هم فقط دنبال ناامیدی ما هستن! 

در اخر  

هنوز با همه دردم٬ امیددرمان هست!

ابعاد وجودی

از اول صبح یک یک ادم های مدرسه های قدیمی که میرفتم یادم میاید و مینویسم که بروم سرچ کنم توی فیس بوک ! اصلا توی خواب و بیداری دیشب چندنفر یادم امد که بنویسمشان ٬بعد امدم سرچ کنم٬(مرده شور ببرد این سرعت نت را و هم چنین فیل شکن) را٬هیچچی دیگر یکی دوتارا پیدا کردم ولی همین طوری مسلسل وار اسم ها میاید توی ذهنم! لعنت به فیس-بوک! 

 

 

یکجای وجودم هست که دلش میخواهد شدیدا یک پایش را بیندازد روی ان یکی! دلش میخواهد بالکنی باشد که حداقل منظره ش خوب باشد و برود یک صندلی بگذارد رویش و ارام ارام تکانش دهد! اصلا صندلی لهستانی باشد هی برود و بیاید! دلم سیگار هم میخواهد ! (هرچند توی کل عمرم ۳بار بیشتر نکشیده ام انهم به اندازه ی یک پُک و انهم اینقدر بعدش سرفه کردم و بدم امد که نگو) خلاصه دلم یکچیزی میخواهد که دودش را بکنم توی حلقم و یکباره بدهم بیرون ! انگار که تمام شود هرچه تلخی توی ذهنم و دهنم هست ... 

یکجای وجودم دلش دامنهای ۴۰تیکه ی خنک میخواهد با کفش های نرم و پاشنه تخت که ببردمش شمال ٬باد بیاید و دریا باشد و سنگ باشد و ۷ارزو کنم و سنگها را بیندازم توی اب! 

یکجایی از وجودم میگوید لاک ها را بیار و رنگ بزن ناخن ها! میگوید برویم ماسوله؟ برویم نمک ابرود؟ برویم جنگل ابر؟ برویم دریاچه و جنگل و چایی روی اتش درست کنیم!؟ 

میگویم توی دلم که دنیا چقدر به ما بدهکار است حتی همین چیزهای ساده را! که چقدر بدهکاری دارد این خیابان ولیعصر ۲۲کیلومتری که زنجیره سب-ز میشدیم و دست به دست هم میدادیم و یاد ۴سال پیش میافتم و شعاروار راه افتادیم از دانشکده تا... یکجای وجودم یادش هست رفتن از انقلاب تا ازادی را که میخندیدیم و شعار میدادیم ! یکجایی که یادم میاندازد یادت هست ورزشگاه ازادی را؟! که اتوبوس زرد بزرگ امد جلوی در دانشکده و همه سوار شدیم و همه ی سرودهای انقلابی خواندیم! یاردبستانی را ... 

امان از اینجاهای توی ذهن !روی زمین ! که هی خاطره میشوند و هی میروند توی چشم ادم! 

یکجای وجودم میگوید بی خیال بیا زنگ بزن و قرار بگذار برای بام تهران! برای بلندایی که هرادمی که فکر میکند بزرگ است ٬کوچک شود! 

یکجای وجودم دلش میخواهد برود ...دلش میخواهد بگوید برویم جایی که بشود...یکجایی که قاصدک داشته باشد .... 

و من هی ... 

یکجای وجودم میگوید برو تخته شاسی را بیاور و بشین به کپی کردن شکلهایی که دوست داری و بعد رنگ زدنش!  

یکجای وجودم میگوید شروع کن به مقاله نوشتن از این پایان نامه ی لعنتی و تمام کن این قائله را! همین جای وجودم میگوید بخوان برای دکترا! میگوید دست دست نکن و زنگ بزن به استاد و بگو ازت کم میشد که تاریخ مصاحبه را به ماهم میگفتی؟ میگوید شروع کن به منابع را گرفتن و شروع کردن ... 

 

یکجای وجودم دلش میخواهد راه بیفتد و طی الارض کند... 

یکجای وجودم میگوید این روزها میگذرد و من هنوز نمیدانم رای دادنم بهتر است یا ندادنم! 

مصطفی تاج-زاده و مهد-ی خلجی و بابک دا-د میگویند رای دادن معنی نمیدهد... 

زیبا-کلام میگوید رای دهیم! 

دیروز ورزشگاه شی-رودی شلوغ بوده است برای روح-انی و پر از شعار زند-انی سی-اسی ازاد باید گردد! 

و دوشنبه شب هم همایش عا-رف است و حرفها مبنی بر ائتلاف است و  

من باز فکر میکنم به ارزوهایمان که هرروز اب رفتن و حالا رسیده ایم به این ته مانده ی امیدمان به یک نظام فاسدی که رای ها را میخورد و ما باز قرار است مجدد اعتماد کنیم بهش! 

 

بعد هی یاد شعر ابی میافتم (+)

میدان اسب دوانی

گاهی که دور و برت رو نگاه میکنی میبینی زندگی اطرافیانت کم شباهت نداره به میدان اسب دوانی و حتی زندگی خودت! 

ادم هایی که تقریبا یک دهه از ما بزرگترن مثلا دهه پنجاهی ها  یکجورهایی میتونن الگوی ما توی زندگی باشن شروع میکنن به درس خوندن بعد ازدواج بعد دوباره ادامه ی تحصیل و بعد بچه دارشدن بعد یا قبلش خارج رفتن و مهاجرت و .. 

ادم هایی که بدون اینکه کوچیکترین شباهتی باهم داشته باشن دچار یک دور باطلی  میشن و شروع میکنن به تقلید از زندگی هم! با داشتن اهدافی یکسان ! ادم هایی که مثل شاید قدیم تر من الگوی زندگیشون یک الگوی قله ای شکل باشه که فکر میکنن باید برن و برن و برن برسن به نوک قله بعد یک نفس راحت میکشن و فکر میکنن خب حالا از اینجا به بعد زندگی کنیم! اما یکم که نگاه میکنن میبینن نه انرژی ای دارن نه هیجان تجربه های جدید و نه دیگه حوصله ی تغییر دادن عادت ها و همینطوری که چشم بهم میزنن میبینن دارن الگوی زندگی بی لذت خودشون رو به بچه هاشون انتقال میدن!و ... 

 

یکبار دوستی برایم نوشته بود بابا لنگ دراز به جودی میگه زندگی میدان اسب دوانی نیست ... 

یکجایی هم خوندم نوشته بود :آهای ادمی که همه چیزو پشت سر میذاری و میری و فقط طی میکنی! شما نابغه نیستی! بیشتر شباهت به یک گوسفند داری! 

 

یکم سخته اینجوری نگاه کردن! مخصوصا برای ادم هایی که همه ی عمرشون همین مسیر رو طی کردن اول دیپلم تازه اونم توی رشته های عرف بعدش دانشگاه بعد ارشد بعد یا قبلش ازدواج و بچه دارشدن و بعد مهاجرت و دکترا خوندن و بزرگ شدن بچه ها و عروسی و نوه دار شدن ... تازه بین این راه خونه دار شدن،ماشین خریدن!سفر خارج رفتن! فلان مدل لباس و وسایل خونگی رو هم داشتن رو هم اضافه کنید.

احتمالا حالا که این خط ها رو دارم مینویسم دارم سعی میکنم جدا بشم از این افکاری که تمام سالهای زندگیم و همین الان و امروز داره بهم فشار وارد میکنن !منگنه های نامرئی همه ی ما ...که از خانواده از اطرافیان دوستان رسانه ها مدارس و به طور کلی جامعه بهمون وارد میشه! 

باید سعی کنیم خودمون رو بکشیم بیرون از پنس نامرئی ازار دهنده!  

این را امروزی مینویسم که دختردایی خودم تحت تاثیر حرفای دوستش که داره مهاجرت میکنه، شوهرشو وادار میکنه که اونها هم به فکر رفتن باشن!(این زندگی میمون وار رو کی میتونیم رها کنیم؟!!) 

 

 

چندی پیش صحبت بچه دار شدن واینا بود، کسی گفت ادم ها وقتی فکر میکنن باهم تفاهم دارن و زندگی داره ادامه پیدا میکنه و تاحدی وضع مالی جواب میده و همینطور زندگی میافته تو دور تکرار ، تصمیم میگیرن بچه دار بشن که هم تحرک و هیجانی بهشون دست بده و هم بهانه ای برای زندگی کردن داشته باشن!  

و کس دیگه ای گفت :  البته من فکر میکنم وقتی انقدر مشکلات زیاد میشه که چاره ای برای حلش نیست ، ادما تصمیم به بچه دار شدن میگیرن! 

فکر میکنم هردونظر درسته !