-
فعلا همین ها
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 00:17
یکروز ادم باید دردهایش را -خواب ها-غصه ها-دلتنگی هایش را بنویسد که دیگر آدم را فشار ندهند! که هی چشم ها را با یک آهنگ با یک صدای مشابه با یک بوی یکسان -اشکی نکنند... --------- من از مهمون زیاد خوشم نمیاد مخصوصا اگر ناخوانده باشد و اگر پشت در باشد و منتظر پریدن داخل در- من آدم مهمانی های شلوغ و جمع های چندین نفره نیستم...
-
همین ها
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 22:22
گاهی وقت ها خستگی و دلتنگی و ناامیدی و حس پوچی آدم رو گیم اوور میکنه! و تو میمونی و حوضت! فردا یک لیست بلندبالایی از کارهایم نوشته بودم منتها حسش نیست ! دلم خرید میخواد! دلم یک عالمه انگیزه برای زندگی میخواد! امروز مامان گفت خیلی سخته آدم بچه رو به دنیا بیاره ولی نتونه اونو به آرزوهاش برسونه! گفت من نتونستم شماها رو...
-
...
جمعه 29 دیماه سال 1391 23:34
امشب توی برنامه ی گپ - پانته آ بهرام- داشت میگفت : اینقدر مطمئن هستم به خودم که بدونم تا آخر عمرم بی نقش نمیمونم! کاش منم چنین اطمینانی داشتم! کاش میدونستم واقعا واقعا عاشق چه کاری هستم! و طرح زندگیم چی باید باشه!
-
فرصتی...
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 13:03
«فرصتی نمانده است/ بیا همدیگر را بغل کنیم/ فردا/ یا من تو را میکشم/ یا تو چاقو را در آب خواهی شست/ همین چند سطر/ دنیا به همین چند سطر رسیده است/ به این که انسان/ کوچک بماند بهتر است/ به دنیا نیاید بهتر است/ اصلا/ این فیلم را به عقب برگردان/ انقدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود/ که میدود در دشتهای دور/ انقدر که...
-
...
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 21:57
یکوقت هایی فکر میکنم زیادی خودم رو برای دیگران تیکه پاره میکنم! یکوقت هایی قلبم در درونم مچاله میشود و گاهی له!
-
برای حل کردن...
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 20:40
آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به یه مخروبه کامل تبدیل شده بود یه کشور شکست خورده با تخریب همه منابع انسانی، طبیعی و صنعتی فقط بیست سال طول کشید تا این کشور بشه سومین قدرت صنعتی و اقتصادی جهان می دونی چرا؟ شوروی پیروز جنگ بود و تقریبن تخریب عمده ای نداشت اما بعد از 40 سال فروپاشی شد و الان 30 سال بعد از فروپاشی هر...
-
خرابی گوشی و درس عبرتش!
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 19:08
چندروزی گوشی ام خراب بود و امروز عصر ناباورانه با چندین دفعه مراجعه به مغازه های مختلف درست شد! من خیلی آدمی نیستم که وابسته به چیز یا کس خاصی باشم ولی عجیب -خرابی این گوشی که ۴-۵ساله دارمش ! و اصلا مدل جدید و اینها نیست - حال منو هم خراب کرده بود! این خرابی حال هم اصلا از لحاظ اینکه من با گوشیم کار داشتم نبود ! اصلا...
-
؟
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 23:34
گوشیم داره به لقاا...میپیونده ... ناراحتم 4 تا 5ساله این گوشی رو دارم دوستش دارم خب:( ولی باطریش شارژ نمیشه دیگه دلم میسوزه واسش کسی مغازه ی موبایل فروشی مطمئن و خوب سراغ نداره؟
-
وقتی نمیترسی از مرگ...
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 20:43
یک مطلبی از مهدی خلجی خوندم خیلی خوشم اومد ُ دیدم خیلی شبیه روزهای جامعه ی ماست :* جامعه ای که از مرگ نمیترسه نمیتونه به فکر نجات زندگی خود باشه . ترس از مرگ یعنی بازشناختن راهکارهای زنده ماندن . جامعه ما در هیچ سطح آن ( چه در سطح مرگ کلی جامعه، چه در سطح مرگ خود فرد، چه در سطح مرگ همنوعان، چه در سطح مرگ طبیعت، ...)...
-
..
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 17:23
امروز جلسه ای بود که من باید برگزارش میکردم از 11نفر مهمان 3نفر بودیم و جلسه کنسل شد! امروز این همه استرس و یخ زدن و زود رفتن و علاف شدنم بیهوده بود اینهمه عجله برای نوشتن طرح و پرینت و کپی و یاداوری قرارها تا لحظات قبل از جلسه کار بیهوده ای بود ... نفس کشیدن سخته ... باز فیس-بوک من را لحظه ای به یاد گذشته انداخت و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 دیماه سال 1391 20:34
حالم خوب نیست فردا جلسه ی مسخره ای رو دارم که باید برگزارش بکنم! خیلی بده آدم کارشو دوس نداشته باشه و فقط به خاطر مصالح مسخره تر مثل رزومه و سابقه ی کار به یه کار بچسبه! بدم میاد از تمام ادمایی که فردا میان و خودشونم نمیدونن قضیه چیه! ادمایی که معلوم نیست روی چه حسابی اومدن توی این کار! دلم برف بازی میخواد دلم یه عشق...
-
...
جمعه 22 دیماه سال 1391 11:09
خوابم میاد تازه هم از خواب پاشدم یه یکساعتی توی نت چرخیدم و وب خوندم الان باز خوابم میاد!! کاش تو خونه تنها بودمم مم م من شدیدا این جمله رو قبول دارم میمون هرچی زشت تر -اداش بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 17:29
امروز رفتیم امامزاده صالح یاد خیلی ها بودم ... خوب بود و خوشمان آمد
-
تغییر
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 19:08
عوض شدنم رو شروع میکنم با تغییر قالب وبم + با اسپیکر گوش دادن + تغییر طعم آدامسم+با دانلود آهنگای جدید!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 18:34
باشد ، عوض میشوم م م م م م م م م مم م م م م ممم
-
روزی که مال من نبود!
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 18:02
حالم خوب نبود امروز وباور دارم که امروز مال من نبود صبحش رفتم کلاس زبان و امتحان داشتم و خوب نبود ! بعدش رفتم کادوی دوستی رو پست کنم و پست منطقه ی ما درش تخته شده بود و کلی پیاده رفتم و پرسون پرسون رسیدم به یک شعبه ی دیگر با یک متصدی گیج!! بعد از اینکه کلی دست میبرد به کادویم و زیر و روی کاغذ کادویش را گند میزندُموقع...
-
میایم.
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 23:49
باید چندروزی قید فیس-بوک رو بزنم ! زخم قدیمی داره باز سرباز میکنه! انگاری منتظره یک تلنگره برای خون آمدنش... اگر به دعا اعتقاد دارید این روزها محتاجشم! ممنون خوبم ! فقط چندروزی نیاز به سکوت دارم.
-
بعضیا!
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 22:07
بعضی آدما و دوستی ها تاریخ انقضا دارند عین بیسکوییت هم نیستند که بشه یه گوشه نگهشون داشت! حتی یه گوشه ی ذهن! بعضیا مثل یک تیکه گوشت کپک زده یا شیر فاسد هستند که وقتی انقضاشون تموم شد باید انداختشون دوررررر! هیچ جوره نمیشه یادگاری نگهشون داشت حتی توی ذهن!
-
جهت تخلیه ی ذهن
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 22:03
بعضی وقتها آدم باید دردش بیاد تا قدرت فراموش کردن رو پیدا کنه! دلیلی واقعا وجود نداره که ادم صرفا به این دلیل که طرف فامیلش هست ولی از اون فامیل هیچ گونه خیری به آدم نرسید ولو شر هم رسیده بخواد مثلا توی فیس-بوک باهاش دوست بشه! فامیله که باشه! فردا امتحان زبان دارم *دیگه برام مهم نیست که دوباره آمدی تو فیس-بوک ، که...
-
من ...
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 17:54
چندروز پیش پیکسل این عکسو تو یک مغازه دیدم ، نمیدونم ولی چرا نخریدمش، یه جورایی انگار خود منه!
-
توهمی به نام زندگی!
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 00:19
یکوقت هایی از صبح که بلند میشم همش تو نتم تا آخر شب عین امروز! بعد آخرشب عذاب وجدان میگیرم این چه زندگیه! امروز هیچ کار مفیدی انجام ندادم و فردا کمتر میام نت و... باز فردا میشه یا تو فیس-بوکم یا از این وب به اون وب ! :( باید از فردا واقعنی تلاش کنم کمتر بیام نت!
-
همینطوری
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 21:40
مامان میگه مواظب چیزایی که مینویسی باش ، میگه دیگه گفتن هیچ جا امن نیست نه فیس0بوک نه یاهو نه ... میگم ما که چیزی نمینویسیم ، میگم بذار هر غلطی دلشون میخواد بکنن! مگه ما چی داریم که کسی بخواد ازمون بگیره!
-
آش
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 20:34
کاش الان یکی زنگ ما رو بزنه و بگه بفرمایید آش رشته! خب الان من دلم میخواد، کی باید پاسخ گو باشه؟!
-
زندگی مجردی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 19:58
خیلی وقت است دلم میخواهد مجردی زندگی کنم ولی نمیشود... همین است که وقتی چندروزی که خیلی خیلی کم پیش میاید اهالی خانه هیچ کدام نباشند انگار عروسی است توی دلم... منظور اینکه این خارجی ها بیخود نیست که همه چیزشان سرحساب و کتاب است و بچه ها از ۱۸سالگی روانه ی کار و زندگی خودشان میشوند... حالا تا ۲۱سالگی هم میشود قبول کرد...
-
دوستان مجازی و حقیقی ام!
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 12:26
من از میان آدمهای مجازی تا به حال همین اخیرا دو نفر را دیده ام اولین بار در کافه وصال اقاقیا را و دومین بار در کافه شب نورا را! و هردو تجربه بسیار بسیار عالییییییییی بوده ! حالا یک وقت هایی که دلم میگیرد میبینید همان لحظه اقاقی هم دارد به من اس میدهد و من هم به او ناخودآگاه! و گاه لحظه هایی که صبح هنوز بیدار نشده ام...
-
برای نورا
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 22:29
نورا ، آنروز در کافه داشت این آهنگ پخش میشد! و من آنروز خیلی خودم را نگه داشتم که در میان حرفهایمان ، اشک هایم سرسره بازی نکنند! و من پای این آهنگ به معنای واقعی کلمه پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیر شده ام ... امید که روزهای آینده مان رنگی باشد... * آهنگ ارغوان علیرضا قربانی...
-
همینها
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 22:17
ارد+پودرقند+۱دونه تخم مرغ+یکم وانیل+یکم پسته ی نیم کوب شده+یکم کره! همه رو قاطی کن بذار تو طبقه ی وسط فر با درجه ی ۱۸۰ ۱۰تا ۲۰دقیقه این همون شیرینی ای هست که توی پست های قبل گفتم راحته درست کردنش! -------------------- باید یکبار هم شده توی سوپری +مغازه ی لوازم التحریر فروشی + گلفروشی باشم به عنوان فروشنده!فضاشون رو...
-
حال خوب!
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 20:08
حالم که ردیف نباشد زیاد مینویسم یا گاهی میروم م م بی نگاهی به پشت سرم و اصلا نمینویسم ! بالاخره هردویش نشانه ی خوب نبودن حالم هست ! *نگرانم نباشید این صفحه را دارم !
-
زن دایی
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 20:06
مامانم دلش برای زن داییم شور میزنه! اونی که انگار بیشتر براش خواهره تا زن برادر! چون مامانم خواهر نداره یعنی ما خاله نداریم ، خود مامانم هم خاله نداره! خاله خیلی خوبه اگر باشه ! و من اینو خوب میدونم که ندارم! میگن هرچی رو نداری خوب قدرشو میفهمی! خلاصه هیچچی برای زنداییم دعا کنید ! که دوباره شروع نشود مریضی اش... و من...
-
اینروزها
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 20:01
امروز یک شیرینی خیلی آسون رو تلوزیون نشون میداد! حیف که همت ندارم درستش کنم! نمیدونم چرا؟ دیروز نشستم گلدون سفالی رو رنگ کردم و حسش نیست عکسشو بذارم! چه بده هیچکس منتظر آدم نیست، نمیدونم شایدم خوب باشه!